محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

سی و چهار ماهه شدنت مبارک نفسم

  خدارو هزاران هزار بار شکــــر ک گل دخترم سی و چهارماهگیشو ب سلامت پشت سر گذاشت.     هزار ماشالله خیـــــــــــــــــــــــــلی خیلی شیرین زبون و حاضر جواب شدی.هرکس باهات هم صحبت میشه از اینهمه شیرین زبونی توی این سن و سال تعجب میکنه     ب خاطر ماه محرم یه سری از چراغهای آذین بندی شهرو خاموش کردن.ب محض اینکه رفتیم خیابون امام متوجه تغییر شدی و گفتی:"خدا خیرشون بده...شی(چی) شده چراغارو خاموش کردن؟"     شب مشول آماده کردن ناهار فردا بودم ک اومدی و خبردادی ک گوی رو شکستی!!تصمیم گرفتم طبق متد توصیه شده ی روانشناسا برخورد کنم....
13 آبان 1394

محیــــــــــــایِ سی و دو ماهه یِ من!

  خدارو شکر این ماه لجبازیات ب نسبت کمتر شده هرچند کماکان ترجیح میدی همیشه حرف حرف خودت باشه .     تنهایی با عروسکات بازی میکنی و سرگرم میشی.حسابی پرحرف و شیرین زبون شدی.تمام کلماتو خیلی قشنگ و سلیس تلفظ میکنی فقط توی یه سری از کلمات دوحرفو جابجا میگی مثلا:تخل(تلخ) کاشپن(کاپشن) مردسه(مدرسه) تلبت(تبلت) و بامزه ترین و عجیب ترین کلمه ای ک گفتی تِــرمازی(اسمارتیز) بود!! (البته منم گاهی این خصلتو موقع تایپ دارم)     خیــــــــــــــــــلی روحیه ی حساسی داری طوریکه تحمل دیدن هیچ صحنه ی ناراحت کننده یا خشونت باری رو توی تلویزیون نداری.کافیه یه نفر توی فیلم گ...
11 شهريور 1394

بیست و نه ماهه شدنت مبارک نفسم

محیاطلای من بیست و نه ماهگیشو هم بسلامت پشت سر گذاشت.خدارو هزاربار شکر ک منو لایق مادری این فرشته ی کوچولو و لجباز دونست.فرشته ای ک حاضرم جونمو فدای خنده های شیرینش کنم. شیرین زبون شدی.هرکی چند ساعتی رو باهات بگذرونه شیفته ی شیرین زبونیات میشه. وقتایی ک خاله بازی میکنیم و تو میشی مامانِ من،تکه کلامت خطاب ب من اینه:"عزیزگلم" و من عااااااشق لحظه ایم ک واسم مادری میکنی و سرمو میذارم روی پاهات و تو میگی:"بخواب عزیزگلم،استراحت کن."محیایِ من،انشالله تو هم یه روز مادر میشی و این لذتو میچشی و میبینی چقدر مست و سرخوشت میکنن این لحظاتِ وصف نشدنی!! چندر...
19 خرداد 1394

بیست وشش ماهگیت مبارک باشه عسلکم!

بیست و شش ماه از اولین لمس بودنت میگذره و من هر روز بیشتر از قبل ب داشتنت میبالم. چقدر زندگی با تو زیباست،همه ی دار و ندارِ من شیرین زبون تر و شیطونتر شدی و کماکان مارو با جمله های ابتکاریت غافلگیر میکنی. از دستت ک ناراحت میشم،دست ب سینه میایستی و میگی: مامانی بَـــــخشید،حاسم نبود . و بعد اصرار میکنی: آحت نشو بــــخند (ناراحت نشو) اینروزا تازه متوجه ی مفهموم "اسم" شدی و دوست داری اسم هرچیزیو بپرسی.عروسکایی ک تا الان واست دَده و پیشی و خرس بودن،حالا هرکدوم یه اسم جدید پیدا کرده:پری،بلوبر،پاتریک و.... حروف الفبای انگلیسی رو تقریبا تا حرف P میتونی بگی.حرف O رو تشخیص میدی و از ا...
11 اسفند 1393

دو سالگیت مبارک عشق من!

جیگرطلای مامان دوساله شده الهی صد و بیست و دو ساله بشی نفس مامان. امسال بنا ب دلایلی ک توی پست قبل مفصل نوشتم جشن تولد گل دخترم با پارسال خیلی تفاوت داشت. بابا واست یه کیک خوشگل و خوشمزه خرید و تنها مهمونمون عمه امل بود. کیک تولدتو ک روی میز گذاشتیم حسابی غافلگیر شدی و با دستت روی کیک زدی!!وقتی دیدی هم دستت کثیف شده و هم روی کیک خراب شده زدی زیر گریه!! بعد از اینکه مطمئنت کردم ک اشکالی نداره و دست خوشگتو تمیز کردم تازه از کیک و شمع فوت کردن خوشت اومد و چندین بار بابا شمعو روشن کرد و تو فوت کردی!! خوشحالم ک دوساله در کنارمی و لیاقت داشتم مادر این فرشته ی مهربون و د...
12 دی 1393

نورچشمانم بیست و سه ماهه شده!!

خدایا شکرت ک 1سال و 11 ماهه ک پاره ی تنمو کنارم دارم.خدایا شکرت ک تنش سالم و لبش خندونه. جیگرطلای مامان یه عااااااالمه رنگ یادگرفته و توی هرموقعیتی تکرارشون میکنه:مَـــمَـــش(بنفش)،مِــــمِـــز(قرمز)،آسِــــدی(صورتی) ،سِـــــسیــد(سفید)،سَــبِــه(سبز)،سیـــــلاااااح(با تکیه ی زیاد روی"ل" و "ح" از ته حلق=سیاه)،آبی،زرد بهت میگم محیا فلان کارو نکن!!میگی:"نَـــــــــــه ادان نباش(نگران نباش) حروف الفبای انگلیس رو تا حد زیادی میتونی درست همخونی کنی. یه کتاب زبان دارم ک وقتای بیکاری با هم ورق میزنیم و مکالماتشو واست میخوندم.حالا خودت تنهایی کتابو ورق میزنی و میگی:هلو،آم مَم اندی hell...
12 آذر 1393

نفسم بیست و یک ماهه شده!

میان همهمه ی برگهای خشک پاییزی فقط تو مانده ای که هنوز از بهار لبریزی . . . این ماه استارت جمله سازیو زدی!!روز جمعه 93/6/21 وقتی شیر آب حمومو باز دیدی با گفتن:"آب اومد" ک یه جمله ی کامل بود غافلگیرمون کردی.   بعد از اون یه عاااااالمه جمله ی دوکلمه ای گفتی مثه:"ماما بیا ، بابا رفت ، نی نی افتاد ، بشین اینجا ، آب بخور ، بابا اومد و ......بعدشم نوبت رسید ب جملات سه کلمه ای مثه:بابا چی شد؟ و بلیم پیش عباش(بریم پیش عباس) و .... وقتی آب میخوای میگی :"آب بخور" وقتی هم نمیخوای میگی: "نـَ بُخور!!" جواب مثبتت از "ها" و "اوهوم" ب "آله"(آره) تغیی...
12 مهر 1393

محیای من هفده ماهه شده

گل دخملیِ من هفده ماهه شده خدارو هزار بار شکر ک ب مدد لطف و رحمتش نازگلم هفده ماهه شده عسلِ مامان روز بروز داره شیطون تر،شیرین تر،باهوش تر و ایضا قلدرتر میشه!!!! تکه کلام این ماهت ک اصلا از زبونت نیفتاد "بـــده"  بود.هرچیزیو بخوای دستتو دراز میکنی و محکم و جدی میگی:"بــده" خیلـــــــی خودتو واسه بابا شیرین میکنی.اغلب شبها نصف شبی بیدار میشی و میری بغل بابا میخوابی!موقع صدا زدنش یه عالمه ناز قاطی صدات میکنی و میگی:"بــــــــــــاباتی" جدیدا هم ب اسم صداش میزنی و بهش میگی:"اَنـــــــــان" (عدنان) اولین باری ک باهم رفتیم بستنی بخوری...
14 خرداد 1393
1057 14 27 ادامه مطلب

شانزده ماهگیت مبارک نفس مامان.

هر چ بیشتر میگذره،بیشتر عاشقت میشم!هرچقدر نگات میکنم از دیدنت سیر نمیشم.مامان ب فدای خنده های شیرینت،قربون اون نگاههای مهربونت. محیای من،همه ی زندگیمی.دخترکم،همه ی دار و ندارمی،بخدا همه ی دنیارو با یه تار موت عوض نمیکنم. چند وقت پیش معاون دبیرستانمون ازم پرسید:"محیا چطوره؟بزرگ شده؟اذیتاش کم شده؟"وقتی تایید کردم گفت:"معلومه!آخه خیلی لاغر شده بودی الان داری تپل میشی،معلومه کمتر اذیتت میکنه!!!!"یعنی خراب نکته سنجیشم! گل دخترکم چند وقتیه یاد گرفته اسم خودشو میگه،وقتی صدات میزنم محیــــــــــــــــــــــا.....تو میگی: بــــــــــــــــــادو گاهیم میگی دوبــــــــــا ...
14 ارديبهشت 1393