محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

گودبای پستونک!😀

1399/5/29 16:28
1,318 بازدید
اشتراک گذاری

مراسم داشتیم.....چ مراسمی!😀😀

مراسم گودبای آم آم حسام خان!😁😚

ظهر روز پنجشنبه ۲۳مرداد،طبق معمول حسام پستونکاشو گم کرد.هر چی خونه رو گشتیم فایده نداشت!

با همفکری محیاگلی طرح جدایی حسام از پستونکو کلید زدیم!😉😘

البته نیم ساعت بعد پیدا شدن ولی گفتیم:”هستیم بر آن عهد ک بستیم“😁

و اینگونه شد ک آقاحسام در ۱سال و ۱۰ماه و ۱۵ روزگی از پستونک جدا شد و یکی دیگه از یادگارهای نوزادیش به خاطره ها پیوست.😚😚

خدارو هزار بار شکر پروسه ی سختی نبود!چند بار بهونه گرفت و تمااام!😉😘

شب قبل از خواب هم بجای پستونک،شیر خورد و خوابید.صبح زود بیدار شد و بابا واسه اینکه راحت بخوابه بهش پستونک داده بود و این کمی کارو مشکلتر کرد!

چون متوجه شد پیدا شده و بیشتر ازروز قبل سراغشو میگرفت!

ما هم با گفتن:آم آم باااااه(ب زبون خودش یعنی پستونک نیست!😆) حواسشو به چیزهای دیگه پرت و غائله رو ختم بخیر میکردیم!😉😘

شکر خدا بعد از یک روز دیگه اصلا اسمشو نیاورد!فقط کلا بهونه گیر شد😉😘

دیشب تصمیم گرفتیم ب پاسِ این چند روز پاکی(!!😆)یه جشن واسش بگیریم!😉 💋

تبسم هم مهمونمون بود.❤

کلی خوش گذشت.دست میزدیم و میخوندیم:مراسمِ اسمشو نبر مبارک!!!!😂

حسام هم حسابی ذوق زده بود.مخصوصا اینکه برای اولین بار اجازه داشت هرجور دلش میخاد کیک بخوره و خرابکاری کنه!😁❤

محیاگلی منم مثه همیشه حسابی هوای داداشی رو داشت و وقتی مشغول پخت پیتزا و کیک بودم،با کمک تبسم حسامو مشغول میکرد.❤💝

بعد از جشن محیا اومد پرسید چرا برفی هرچیو گاز میزنه خامه ای میشه؟؟!!

کاشف بعمل اومد ک آقاحسام ب خرگوش محیا هم کیک تعارف کرده و برفی هم روشو زمین ننداخته و نوش جون کرده!!😅😅

الهی من ب فدای محیای خوشگل و حسام شیرینم بشم.دورتون بگردم عزیزای دلم.انشالله همیشه ب جشن و شادی و تغییرات مثبت باشید.😘😘😘

پسندها (16)

نظرات (16)


29 مرداد 99 16:43
تبریک به شما تبریک به خودم تبریک به همه😍
غول اعتیاد به پستونک شکست خورد هورررا

آقااا این پستونک چیه هم دوسش دارن ب زور ترکش کردن من نخوردم؟؟
یکی ی پستونک بده حداقل یکبار هم که شده امتحان کنم ببینم چیه بچه ها اینقدر دوسش دارن 😭
حسام جون تبریک میگم برای اولین بار اونجوری که شایسته یک پسر بود کیک خوردی پیر شی مادر 😀
 
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
اگه ماه محرم نزدیک نبود بطور حتم مسئولین دستور میدادن شهرو چراغونی کنن ب این مناسبت!!!😅

واقعا رهایی بزرگی بود،اونم واسه حسام ک چندتا چندتا توی دست و دهنش داشت!😁

من و محیا هم وقتی بچه بودیم اصلا پستونک نخوردیم پس توی این قضیه تنها نیستید!😁😁
مامانِ محدثه جونمامانِ محدثه جون
29 مرداد 99 17:27
عالی بود مادر نمونه 👌👌👌 هر چند گل دخمله من اصلن پستونک نخورد و ما این مراسمو قشنگ رو نداشتیم ولی ما هم برای هر تغییر مثبتی زودی جشن به پا میکنیم ...
😂🎂🎊🎉😍👌
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنون عزیزم
شما لطف داری😘😘
خدا گل دختریو زیر سایه ی شما سلامت نگه داره😘
✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿✿‿✿𝑀𝑜𝑏𝑖𝑛𝑎✿‿✿
29 مرداد 99 17:44
مبارک باشه اقا حسام💙💙💙
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنون عزیزم😘😘
🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏🖤☠️𝑵𝒂𝒔𝒓𝒊𝒏
29 مرداد 99 18:31
دريم دارااام😍😂
شازده پستونكـــ يعني چيز...😂 شازده اسمشو نبر با آم آم گود باي ميكند😂
ايشالا هميشههه اين پرنسس كوچولو و خواهري پرنسسش شاد و در تغييرات مث باشن😘💚
ماشالله 8888888888888888 تااااااااااااااااا پستووووووووووووونكككككككككككككككككككككككككككككـــ؟؟؟؟؟؟؟؟😲😂😘
خوشمزه ها هم نوش جونننننننننن😋🍕🎂
يكي از قانوناي نيــ نيـــ بودن خرابكاري كردنه😂😍
من وقتي نيـــ نيـــ بودم به گفته مامانم لباسا رو قيچي ميكردم ميگفتم ميخوام مدلشو عوض كنم😂😆
يا هر وقت قيچي رو تك گير مياوردم جلوي موهامو چپكي كوتاه ميكردم😆🤣
يه چيز يواشكيـ...😜 يا با قيچي ابروهامو قيچي ميكردم و جاشو با مداد شمعي قرمز رنگ ميكردم😂😆🤣😜
يَني تا حدي با قيچي قضيه داشتم(😂) كه هنوزم كه هنوزه اعتماد نميكنن به من قيچي بدن😂😆🤣
حسام دلش نيومده تنهايي بخوره به برفي هم تعارف كرده خرگوش هم خرگوشاي قديم خرگوشاي الان خجالتم سرشون نميشه والا😂(همچينم با اعتماد به نفس ميگم خرگوش هم خرگوشاي قديم انگار دست كم 60 سالي دارم😂😆)
واي از جمله آخرتون يه چيزي يادم افتاد😂😂
اونموقع كه كرونا نبود و عروسي و اينا بود هر عروسي اي كه ميرفتيم فاميلا ميگفتن ايشالا قسمت نسرين جان😐😐😂😂😂
يعني ب اندازه وجود هستي از اين جمله متنفرررررررممممممممم😂😐
پرنسس و پرنس دوست داشتني هميشه شاد و موفق باشن در كنار خانواده خوبشون💙💙
پ.ن: هر وقت گرمم ميشه قلب آبي ميدم خنك شم😂💙
 
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
خیاط،آرایشگر،تتوکار کی بودی تو؟؟😂😂

بین اینهمه مداد شمعی،حالا چرا قرمز؟؟😀😀

ایشالا جشن رسیدن ب همه ی آرزوهای کوچیک و بزرگت😘😘

دیگه هر وقت اینو ببینم یادت میفتم😁💙💙💙💙
 
مامان آیسلمامان آیسل
29 مرداد 99 21:26
به به چه جشنی بوده...آقا حسام هم که عاشق کیک خوردنه....خدارو شکر یک پروسه مهم هم تموم شد....همیشه به شادی و خوشی دوست عزیزم❤️
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
مرسی عزیزم
سلامت باشید😚
نیلا
29 مرداد 99 22:04
تااااداااا!به قول نسرین پرنس اسمشو نیار با اسمشو نیار میگوید گودبای!((شعرشد!😂))
ایشالا جشن فارغ التحصیلی و هزارتا موفقیت دیگه محیاخانوم وحسام گوگولیییی😘😘😘
خوبه حسام پسره،اگه دختر بود شاید مثل من میشد بعدها که روسری و لباسش رو میجوعه!
دست خودم نیستا،یهو میبینی ای وای!نیلا استینش تو دهنشه!بابامم همیشه میگه:جوراب بدم خدمتتون؟😂😂😁
والا منم با قیچی در سن یازده سال و نمیدونم چند ماه زدم موهای جلومو چتری زدم😣😣😣
الانم شبیه بچه هاشدم!
هرکی منو میبینه میگه الهی!چند سالته؟نُه؟
منم میخوام داد بکشم:من یازززززده ساللمه!!!!!نه سالم نیییست!
تنها خوشحالیم اینه شبیه جِین بَنکس شدم((یه دختره موچتری تو فیلم مری پاپینز.حالا شاید شما دیده باشید چون از جدیدا نیست مال اون وقتا بوده که خود والت دیزنی زنده بوده.کلا چندوقته من دارم فیلم قدیمیا رو میبینم😂مامان من که ندیده چون اونا تلویزیونشون هرچی چرت و پرت عالم رو نشون میداده !مثل مدرسه موش ها یا دزد عروسکا که به شدت متنفرم ازشون چون خیلی ترسناکن!منم با تعجب از مامانم پرسیدم:وااا!نمیخوام بی ادب باشم ولی چجوری اون زمان زنده میموندین؟؟!مامانم هم فقط خندید جوابمو نداد😁))
 
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
مرسی عزیزم😚😚

چتری جدید مبارک😘

جین بنکسو ندیده بودم اما کامنتتو ک خوندم رفتم گوگل کردم و دیدمش😁👌

حالا ببین سالهای دیگه قراره چی اختراع بشه و اوضاع چقدر تغییر کنه ک نسلهای بعدی همین جمله رو ب شما بگن😉🌹

 
زهرا‌بانوزهرا‌بانو
29 مرداد 99 23:04
اخی چه اتفاق جالبی!
مامان فاطمهمامان فاطمه
30 مرداد 99 1:04
چندتام آم آم داره ناقلاخان🤗
تبریک میگم...خداراشکر بابا دیگه مردی شده برا خودش


سلام حسام😉👋
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
آره همیشه چندتا زاپاس هم توی دستاش نگه میداشت 😁😁

😁😘😘
نیلا
30 مرداد 99 14:04
البته بعدها مامانم گفت که تو باغچه بازی میکردن یا مرغ وخروسارو غذا میدادن و خلاصه سرگرم بودن😁من که نمیخوام بچه دارشم اصلا نمیخوام عروسی کنم😂ولی بعدا مثل خواهرزاده هام بهم میگن بچه بودین واقعا با ماشین میرفتین اینور اونور؟خودتون کفش پرنده نداشتین؟وااای چه زندگی مزخرفی!

مری پاپینز کتابم داره،ولی متاسفانه من نخوندمش😁

خلاصه اش اینه که..:

یه خانواده خیلی مسغول هستن،که باباعه بانک داره((برای همین فامیلیش بنکسه))مامانه هم عضو چی چی حمایت از حقوق زنانه.و اصلا واسه بچه هاشون که یه دختر ویه پسرن به اسم جین ومایکل وقت ندارن.خلاصه باباعه میره پرستار بچه براشون بگیره.بعد جین میاد ومیگه من یه فهرست نوشتم از پرستار بچه ای که من وبرادرم میپسندیم،باباعه هم عصبانی میشه فهرستو پاره میکنه می اندازه تو دودکش. فهرست میرسه دست مری پاپینز که تو ابرها زندگی میکنه.مری پاپینز میره میگه من پرستار بچه هاتون میشم.بعد جین ومایکل میبینن یه پرستار معمولی نیست.مثلا با یه بشکن اتاق خوابشونو تمیز میکنه&zwnj.مری پاپینز یه دوست دودکش تمیز کن داره به اسم برت.برت خیلی فقیره و هرروز یه شغل داره.اون روز داشت با گچ رو زمین نقاشی میکشید که مری پاپینز اومد.بعد هم مری پاپینز و جین ومایکل و برت پریدن تو نقاشی و گشتن و خلاصه خوش گذروندن تااینکه بارون نقاشیو پاک کرد.بعدهم رفتن خونه.

باباعه که میبینه بچه هاش هی دارن میگن مری پاپینز چی کارایی میکنه عصبانی میشه به مری پاپینزمیگه نباید اینا فقط برن خوش گذرونی. مری پاپینز هم پیشنهاد میده فردا برن سرکارباباش.

بعد که فردا میرن،مایکل دوتا پنی داره((پنی یه جور پوله.نمیدونم میشه چندتومن ما))و میخواد باهاش به پرنده ها غذا بده.اما باباشون میگه پولشو بذاره تو بانک و اینا و جین ومایکل فرار میکنن و میرسن به برت و برت میرسوندشون خونه.همون وقت مری پاپینز داشت میرفت استراحت کنه،هیچکس هم خونه نیست که مواظب بچه ها باشه.مامان جین ومایکل به برت میگه مواظبشون باشه ومیره.برت هم میگه پس حالا دودکشتونو تمیز میکنم.بعد هم دوباره اواز و ماواز و اینا تا اینکه باباعه خونه ی پر دودکش تمیزکن رو میبینه وعصبانی میشه.بچه هاهم فکرمیکننن قراره مری پاپینزو بندازه بیرون.اما نمی اندازه.فردا صبحش هم یه بابادک دستش میگیره و دوباره اواز ماواز و با بچه هاش و زنش میره بیرون بادبادک هوا میکنه و فیلم تموم میشه😁
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
آره اونموقعا سرگرمیا بیشتر بودن
همبازیها هم همینطور😉

کفش پرنده😁👏👏

چ داستان جالبی👌

مرسی از حوصله ای که بخرج دادی و اینهمه رو تایپ کردی💋💋😚😚😚😚

30 مرداد 99 19:44
مبارک باشه آقا حسام💙😍😁😁
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنون عزیزم😘
عمه فروغعمه فروغ
30 مرداد 99 21:33
ماشالله به گل پسر با جهش به موقعش😄
مبارکا باشه،دلتون همیشه شاد❤
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
مررررسی عمه فروغ نازنین😘
ardianavina
31 مرداد 99 19:44
سلام فاطمه خانوم امروز بعد یک ماه اومدم تو نی نی وبلاگ دلم گرفت که دیگه نیستیم اما بهر حال  خوشحال شدم شما هنوز هستید و خاطرات بچه ها را می نویسید سلام مرا به صدیقه خانوم و همه نی نی وبلاگی ها می رسانم
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
سلام
خیلی خوشحال شدم کامنت شمارو دیدم
جاتون خیلی توی نی نی وبلاگ خالیه

چرا با یه وبلاگ دیگه بر نمیگردید؟
دلتنگ خاطرات شیطنتها و عکسهای دوقلوها هستیم

همه منتظریم دوباره و با یه وبلاگ جدید برگردید🌹🌹🌹
 
ardianavina
31 مرداد 99 22:27
.......

 
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
بهتون حق میدم 
واقعا سخته😔

امیدوارم هر چه زودتر زندگیتون روی روال بیفته و روزگار بر وفق مرادتون بشه

خیلی مراقب دوقلوهای عزیزمون باشید🌹🌹

 
مامانیمامانی
2 شهریور 99 15:03
مبارک باشه عزیزم😘😘😘😘
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنونم عزیزم😘
🌼 نوشین 🌼🌼 نوشین 🌼
2 شهریور 99 20:32
مبارکه حسام خان😘💕💕💕
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنون عزیزم😘
مادر امیدوارمادر امیدوار
3 شهریور 99 14:13
مبارکه عزیزم😘