گودبای پستونک!😀
مراسم داشتیم.....چ مراسمی!😀😀
مراسم گودبای آم آم حسام خان!😁😚
ظهر روز پنجشنبه ۲۳مرداد،طبق معمول حسام پستونکاشو گم کرد.هر چی خونه رو گشتیم فایده نداشت!
با همفکری محیاگلی طرح جدایی حسام از پستونکو کلید زدیم!😉😘
البته نیم ساعت بعد پیدا شدن ولی گفتیم:”هستیم بر آن عهد ک بستیم“😁
و اینگونه شد ک آقاحسام در ۱سال و ۱۰ماه و ۱۵ روزگی از پستونک جدا شد و یکی دیگه از یادگارهای نوزادیش به خاطره ها پیوست.😚😚
خدارو هزار بار شکر پروسه ی سختی نبود!چند بار بهونه گرفت و تمااام!😉😘
شب قبل از خواب هم بجای پستونک،شیر خورد و خوابید.صبح زود بیدار شد و بابا واسه اینکه راحت بخوابه بهش پستونک داده بود و این کمی کارو مشکلتر کرد!
چون متوجه شد پیدا شده و بیشتر ازروز قبل سراغشو میگرفت!
ما هم با گفتن:آم آم باااااه(ب زبون خودش یعنی پستونک نیست!😆) حواسشو به چیزهای دیگه پرت و غائله رو ختم بخیر میکردیم!😉😘
شکر خدا بعد از یک روز دیگه اصلا اسمشو نیاورد!فقط کلا بهونه گیر شد😉😘
دیشب تصمیم گرفتیم ب پاسِ این چند روز پاکی(!!😆)یه جشن واسش بگیریم!😉 💋
تبسم هم مهمونمون بود.❤
کلی خوش گذشت.دست میزدیم و میخوندیم:مراسمِ اسمشو نبر مبارک!!!!😂
حسام هم حسابی ذوق زده بود.مخصوصا اینکه برای اولین بار اجازه داشت هرجور دلش میخاد کیک بخوره و خرابکاری کنه!😁❤
محیاگلی منم مثه همیشه حسابی هوای داداشی رو داشت و وقتی مشغول پخت پیتزا و کیک بودم،با کمک تبسم حسامو مشغول میکرد.❤💝
بعد از جشن محیا اومد پرسید چرا برفی هرچیو گاز میزنه خامه ای میشه؟؟!!
کاشف بعمل اومد ک آقاحسام ب خرگوش محیا هم کیک تعارف کرده و برفی هم روشو زمین ننداخته و نوش جون کرده!!😅😅
الهی من ب فدای محیای خوشگل و حسام شیرینم بشم.دورتون بگردم عزیزای دلم.انشالله همیشه ب جشن و شادی و تغییرات مثبت باشید.😘😘😘