بیست ماهه شدی گل دخترم!
نازنین محیای من 20 ماهه کنارمه و هر روز شیرین تر و مهربون تر میشه.
پایان هجده ماهگیت نقطه ی عطفی توی زندگیت بود!!زبون باز کردی و یه عاااالمه کلمه یاد گرفتی.هر کلمه ای ک میشنوی تکرار میکنی.همه ی آشناها و نزدیکانو ب اسم میشناسی و صدا میزنی:آمانه(سمانه)-یاشی(یاسی)- عشل(عسل)- تمانه(تبسم)- اَیـَــم(مریم)- آناس(مبینا)- آفا(صفا)- آلا(سارا)- علی(علی)- اَماد(عماد)- عباش(عباس)- نی نی(محمدحسین)- لیلاس(خاله لیلا)- اَمال(دایی کمال)- اَجی(باباحاجی)- بی بی(بی بی) و ......
ازت میپرسیم اسمت چیه؟میگی: اَیــــا....(محیا)
میپرسیم حالت خوبه؟میگی نَــنون..(ممنون)
وقتی خوشحالی آواز میخونی:اَیــــاااااا....اَیــــــاااااا...هی هی
قدیمتر ب هر نوع خوردنی میگفتی :هاموشی" الان ب سیب زمینی و اسمارتیز میگی "گِن گِن"!!!!
هر کس عطسه کنه فوری میگی:آنیشه(عافیت باشه)
این تاپ و شلوارک گیاهیو واسه خودم خریدم ولی اصلا اجازه نمیدی تنم کنم و فکر میکنی برا خودته
برای اولین بار 5/5/ بردمت آرایشگاه الیسا توی خیابون رجایی و موهاتو کوتاه کردیم.خدارو شکر بی تابی نکردی.فقط بجای صندلی بغلم نشستی و با کلیپهای موبایل سرگرم شدی و فقط وقتی خواست جلوی موهاتو قیچی کنه گریه کردی
دوتا دندون نیش بالات توی سفر جوونه زد(تبریز)
خیلی ب تمیزی دستات حساسی و کافیه یه کوچولو کثیف شن،میگی اَاَاَییییی و مجبورم میکنی سریع بشورمش!!
محمدحسین پسر خاله معصومه رو خیلی دوست داری و چون تنها بچه ی کوچکتر از خودته "نی نی-نی نی" گویان دورش میگردی!!
از عدد یک تا شش رو همراه خودمون میشماری
بابا ک از سرکار میاد با خوشحالی دورش میچرخی و ب زبون خودت یه عااالمه باش حرف میزنی
نوزده ماهه ک بودی از اینکه زیرتشکچه باشی یا توی کمد و بین مبلها بشینی هیجانزده میشی و خوشت میومد!!
محیاگلی منو ببخش ک اینروزا مث سابق نیستم....دنیا خیلی بی رحمه گل دخترم...از دنیا و اتفاقای بدش میترسم....محیای من،نفسمی،همه ی زندگیمی،دارو ندارمی......هر روز دعا مکینم پیشمرگت بشم....ب همه میگم یه دعا در حقم کنید "هیچوقت خدا منو با بچم امتحان نکنه"محیای من همه ی دنیا رو ب یه تار موت نمیدم....