شب یلدای ۱۴۰۱
یلدا یعنی یادمان باشد که زندگی آن قدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.
روز چهارشنبه ۳۰ آذر ماه خانم مرادی معلم کلاس چهارم محیاگلی هم با کمک بچه ها سفره ی یلدایی خیلی قشنگی تدارک دید
سهم محیا از تدارکات سفره پشمک آدم برفی بود و شمع
قرار بود شب خونه ی باباحاجی جمع بشیم،اما قبلش توی خونه دور هم سفره ی کوچیک بلدایی گرفتیم و بعد رفتیم
چون میدونستم خونه ی باباحاجی اینقدر با بچه های خاله و دایی مشغول بازی میشید و بهتون خوش میگذره که دیگه فرصتی برای عکس گرفتن باقی نمیمونه
بعد از صرف چای و کیک،رفتیم خونه ی باباحاجی😍
باباحاجی و خاله تاجیه سفره ی یلدایی چیده بودن و منتظرمون بودند😍
نکته ی جالب شب یلدامون این بود که حسام با سلام کردن به بقیه میونه ی خوبی نداشت،اما محیا گلی تونست قانعش کنه که به همه سلام کنه و آقاحسام هم با سلام کردن و دست دادن با همه(باباحاجی ، دایی جواد، عمو محسن،عمو حاج حسین ، خاله حاجیه و خاله تاجیه و خاله معصومه و .....)همه رو خوشحال کرد😍😁
دایی جواد میگفت من با استرس نگاه حسام میکنم از بس همه میگن شبیه دایی جواده همش نگرانم نکنه یه کاری کنه بچگیام توی چشم بقیه ی خراب شه😂❤️
هر چند دقیقه به شوخی ازش میپرسیدیم تا الان چطوره ؟میگفت تا الان عالیه آبرومو حفظ کرده😂❤️❤️
شب خیلی خوبی بود و حسابی بهمون خوش گذشت،خاله زهرا هم به جمعمون اضافه شد
خاله لیلا خیلی زود رفت!!
در کل یه خاطره ی خیلی خوب از شب یلدای ۱۴۰۱ برای هممون باقی موند❤️😘🥰
عمرتون صد شب یلدا 😍دلتون قدر یه دنیا😍 توی این شبهای سرما😍 یادتون همیشه با ما😍 دلخوشی نصیب تان باد😍 غم بمونه واسه فردا😍