قدمگاه
همینکه کمی هوا خوب میشه من و بابا سریع سبد چای و کلمن آبو برمیداریم و میزنیم ب دشت و دمن!و صد البته ک تو بیشتر از ما مشتاق بیرون رفتنی
روز جمعه هم ب پیشنهاد گل دختری رفتیم قدمگاهِ نزدیک شهر
هوا عالی بود و این پیشنهادت حسابی چسبید و ب هر سه تامون خوش گذشت
چند سال پیش بعد از یه بارون خیلی شدید،بعضی از سنگ قبرهایِ کنار این قدمگاه(علی هادی)شکسته شدن
وقتی میدیدی بعضیها سالم و بعضیا شکستن،شروع کردی ب نقشه ریختن واسه سنگ قبر من و بابات
گفتی اگه مُردید سنگ مزارتونو خیلی خوشگل میذارم و همیشه تزیینش میکنم.واسه بابا سنگ سبز میذارم و واسه مامان صورتی.محرم هم میام تزیینشو عوض میکنم
الهی دورت بگردم ک توی دنیای کودکانه ی خودت با این حرفها داشتی محبتتو ب ما نشون میدادی
من و بابا کلی خندیدیم.
الهی من پیشمرگ هر دوتون باشم عزیزای من