عید فطر۹۷
عید فطر امسال هم خدارو شکر همه کنار هم بودیم.
مثه هرسال بعد از شب قدر بازار حسابی شلوغ شد و شهر حال و هوای دیگه ای گرفته بود.
عیددیدنی رو مطابق هرسال،از بعد از ظهر روز عید شروع کردیم.اول خونه ی باباخاجی رفتیم و دایی منصور و بعد از اون رفتیم خونه ی مادربزرگ پدریت و شام اونجا بودیم.همون شب هم رفتیم دیدن عموها و عمه نوری و دیروقت برگشتیم خونه.
کلا عیددیدنی های عیدفطر یه ماراتن نفس گیر اما دوست داشتنی و نفس گیره😅
از صبح با صدای درزدن مهمونا از خواب بیدار میشیم و شب تا دیروقت مهمون داریم یا در حال مهمونی رفتن و عیددیدنیم😍
تو هم ک عاااااشق مهمون داشتن و مهمونی رفتنی،حسابی بهت خوش میگذره.
ماشالله حسابی مودب و خوش صحبت بودی.
سربندر و خرمشهر و اهواز هم رفتیم.
انشالله همیشه به عیددیدنی و خوشی جمع باشیم و همیشه مثه اینروزا لبت خندون و دلت شاد باشه😍😍😘😘
توی خونه تکونی و آماده کردن وسائل پذیرایی هم حسابی کمک دستم بودی😍
گاهی بخاطر ازدیاد مهمونا و خستگی،فرصت آشپزی پیدا نمیکردم و مجبور میشدیم غذا از رستوران سفارش بدیم.