پایان مسافرت تابستان ۹۶
کلی سبک و سنگین کردیم ک چطور راضیت کنیم برگردیم خونه
از یه طرف دلت واسه خونه و اسباب بازیات تنگ شده بود و از طرف دیگه دوست نداشتی از دوستات جدا شی
صبح توی خوابِ ناز بودی ک راه افتادیم.وقتی بیدار شدی گفتیم ک دوستات قبل از ما برگشتن خونه هاشون و قائله ختم بخیر شد🏻
ناهارو توی پارک ملت دامغان صرف کردیم.
بعد از غذا اصرار داشتی نیازی ب شستن دست و صورتت نیست(تا بیشتر بتونی بازی کنی)این عکس سندی بود ک بهت نشون داد لازمه صورت قشنگت شسته بشه️
شامو مهاجران صرف کردیم و تونستیم بابارو متقاعد کنیم ک شب اتراق کنیم و بقیه ی مسیرو فردا بعد از ظهر ادامه بدیم ک گرمای ظهر خوزستان هم اذیتمون نکنه.
شب بروجرد خوابیدیم و بعد از صرف صبحانه رفتیم گلدشت.
این بلوزتو بخاطر علاقت ب انیمیشن ملکه ی سرما و کارکتر آنا خریدیم.حسابی خوشحال شده بودی و فرداش گفتی:مامان ممنون ک لباس السا و آنا واسم خریدی.دیگه وقتی بزرگ بشم نمیخاد برا دخترم بخرم و همینو بهش میدم!!!
الهی فدایِ گل دخترم و فکرای فوقِ اقتصادیش بشم
ناهارو باغ فدک بروجرد صرف کردیم.
خیلی پسته ی سبز دوست داری و از خوردنش سیر نمیشی
نوش جونت باشه عسلکم
تو تمامِ دارایی منی،داشته و نداشته ام فدایِ یک تار مویت️
ساعت ۵ بعد از ظهر ب سمت خوزستان ب راه افتادیم.اینبار برخلاف سفرهای قبلی،جاده ی پلدخترو انتخاب کردیم تا یه تنوعی باشه.تقریبا تمام مسیرو خواب بودی.ولی بخاطر ماشینهای سنگین و حرکت آرومشون و سبقت ممنوع بودن جاده،از انتخابِ این مسیر پشیمون شدیم.
و بالاخره ساعت ۱۰ شب رسیدیم خونه...با تموم خوشیها و لذتهای سفر،واااااقعا هییییچ جا خونه ی آدم نمیشه
با اینکه کولر هال خراب شده بود و یه روز گرما کشیدیم...اما حسابی سرحال بودیم ک هم سفر خوش گذشته و هم بسلامتی رسیدیم خونه️
خدایا شکرت ک سفرمون با خیر و خوشی شروع شد،ادامه پیدا کرد و پایان گرفت.ازت ممنونیم بابت همه چیز️
محیای عزیزم خوشحالم ک توی این سفر بهت خوش گذشت و لذت بردی.انشالله همیشه ب شادی و گشت و گذار باشی و دلت شااااااد و تنت سالم باشه عروسکِ دوست داشتنیِ من