محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

بچرخ تا دنیا به کامت بچرخه!😀

(حسام) چند روزیه ک خیلی سعی میکنی غلت بزنی.تا ۸۰%هم موفق میشدی.ولی باید کمکت میکردیم تا از کمر بری روی شکم!😉 امروز صبح ساعت ۱۰ و نیم من و محیا کنارت نشسته بودیم.محیا داشت با تبلتش بازی میکرد.به عشق دیدن تبلت برای اولین تونستی بدون دخالت و کمک کسی کامل غلت بزنی و از کمر بری روی شکمت😘😘 من و محیا از خوشحالی جیغ کشیدیم😅😀 دوباره گذاشتمت روی کمر و دوباره تنهایی غلت زدی.محیا میگفت نه داداشی بسه،بقیشو نگه دار وقتی بابایی اومد نشونش بده!😁(میترسید تموم شه😆) دورتون بگردم عزیزای من،ایشالا چرخ گردون همیشه ب مرادتون بچرخه.❤❤ پ.ن:کارت حافظه ی گوشیم با یه عاااالمه عکس و فیلم سوخت!😭خاله حمیده قراره اطلاعاتشو ریکاوری ...
30 دی 1397

تی پارتی!😉🍵

محیا) بصرف چای و شیرینی دعوتم کردی اتاقت.حسام ک خوابید توی مهمونیت حاضر شدم.😘 از خوب بودن مهمونی نگم براتون😀۷-۸تا از عروسکاتو کنارمون نشونده بودی و گفتی بچه هامن!قربونت برم چقدم ب فکر افزایش جمعیتی!😆     اسم بچه هاتو پرسیدم....یکی یکی اسماشونو گفتی تا رسیدی ب خرگوشی!خودت مکث کردی و گفتی:همه ازم میپرسن تو ک آدمی چطور خرگوش بدنیا آوردی؟!😂منم جدی پرسیدم:واقعا هاااااا،چطور بچت خرگوش شد؟!گفتی:آخه باردار ک بودم خیلی سبزیجات میخوردم!😂😂 خلاصه حواستون باشه توی بارداری سبزیجات زیاد نخورید ک بچتون خرگوش میشه،از ما گفتن بود!😂   محیا، تا این لحظه ۶سال و ۱۵  روز سن دارد😘   #محیا #دختر #ع...
25 دی 1397

مصاحبه!😉

(محیا) خیلی دوست داشتم میتونستم همه ی لحظات با شما بودنو ضبط و ثبت کنم.😘ولی همه چیز ک با دوست داشتن نمیشه!😅 با وجود یه عالمه مشغله و رسیدگی ب شما جیگرا،همین اندازه هم که فرصت میکنم خاطراتو ثبت کنم شاهکار میکنم.😉 گاهی یه خاطره از قبل یادم میاد و میگم حیف شد اینو ننوشتم😅مثه الان ک یهو یادم افتاد ب تابستون ۹۷ ک عادت داشتی مصاحبه وار سوال بپرسی!مثلا چ غذایی دوست داری و .... یه بار میخاستی بپرسی بهترین(شایدم بدترین)روز عمرت کی بود؟اومدی ازم پرسیدی:مامان آخرین روز عمرت کی بود؟!😂😂 یه مدت هم دیگه عسل! قضیه رو در آورده بودی و سوالای بیربط میپرسیدی!😆مثلا یهو میومدی میپرسیدی:مامان ”خ“ رو بیشتر دوست داری یا ”ر“؟ &...
21 دی 1397

شش سالگی محیاگلی😘

محیایِ من،زیباترین بهانه ی زندگیم تولدت مبااااااارک😘💖 روز تولدت بهترین روز عمرم است روزی که باتپش های قلبت شروع به زندگی کردی و نام تو برای همیشه درقلبم رویید. بهترینم تولدت مبارک😘 زیباترین ترانه هستی بدان که روز میلادت برایم ارمغان خوبیها و زیباییهاست پس ای دنیایِ خوبیها میلادت مبارک💕 بمحض سرد شدن هوا،یادت میفته تولد داره نزدیک میشه و شمارش معکوسِ سالروز تولدتو شروع میکنی!تصور کن روزی حداقل ۲۰بار سراغ تولدتو میگیری!!چی واسم میگیرید؟چجوری سورپرایزم میکنید؟!(اخه عشقم اگ بگم ک دیگه سورپرایز نمیشه!😂)خونه رو تزیین میکنید یا نه؟کیارو دعوت میکنید؟و ..... بخاطر داغ نبودن بی بی نمیخاستم ج...
14 دی 1397
1537 14 10 ادامه مطلب

دختر کوهِ نمک،دختر عزیزه.😘

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش می دهی ... انگار مادری را از کودکی تجربه می کنی ... دختر است، از کودکی آفریده شده برای مادری، آن هنگام که عاشقانه موهای عروسکش را شانه می زند و قربان صدقه های مادرانه اش را نثار عروسکش می کند، لالایی برایش می خواند و به رویش می خندد ... دختر است، آفریده شده تا از کودکی از عزیزانش مراقبت کند، آن هنگام که خسته از مشغله های روزانه کنارت می نشیند و دست هایت را با دست های کوچکش نوازش می کند ... وقتی حتی نه پدر و نه همسر دردت را نمی فهمند، به چشم هایت خیره می شود و می گوید: مامان چرا خوشحال نیستی؟! دختر که داشته باشی باید غمت را پنهان کنی، بغضت را فرو بری و بخندی، راحت با غمت می شکند ... او ماد...
13 دی 1397

بگو چگونه صدایت کنم که برگردی؟!😢

سلام ب دوستان گلی ک مطالبو دنبال میکنید.عزیزانم دلم نمیاد با خوندن نوشته هایی ک در فراق مادرمه دلتون بگیره. توی خونه بخاطر بچه ها مجبورم خویشتن داری کنم اما گاهی اینجا مینویسم تا کمی سبک شم.😢 انتظار ندارم این نوشته رو پسند کنید یا نظر بذارید!دلم نمیخاد باعث ناراحتیتون بشم.توی پست بعدی عکسای جشن تولد محیارو میذارم.اونارو ببینید.شاد باشید😘   (محیا) مثه هرشب،قبل از خواب بوسیدمت و دعا کردم ک خوابای خوب و قشنگ ببینی.ازم پرسیدی دیشب خواب دیدی؟گفتم آره!پرسیدی چ خوابی بود؟گفتم خواب بی بی!😢 واقعا خوابشو دیده بودم.جوونتر و قدبلندتر بود.سرحال بود اما توی حیاط خونشون با کمی نگرانی قدم میزد.پرسیدم چی شده؟گفت عروسی مریمه،منتظرم زنگ بزن...
13 دی 1397

سه ماهگی محمدحسام.

سه ماهگیت مباارک باشه مرد کوچک من.😘 انشالله ۱۲۳ساله بشی.😁😘 همه ی آرزوهای خوب و قشنگ تقدیم شما ک آرام جان منید.❤ حسام سه ماهه ی من حسابی قلقلکی شده،طوری ک واسه عوض کردن لباس یا ماساژ بدنش با روغن با صدای بلند میخنده!😀 خدارو شکر خوابت خیلی بهتر شده.نفخ و دلپیچت کمتر شده.خیییییلی خوشرو و خندون شدی و وقتی صدات میزنیم با خنده واکنش نشون میدی. میتونی حرکت یه نفر یا یک شئ رو تا حدی دنبال کنی. اوائل ماه خیلی ب پنکه ی در حال حرکت توجه نشون میدادی ک حالا کمتر شده و دیگه سرگرمت نمیکنه! تلویزیون و ساعت دیواری هال خیلی توجهتو جلب میکنن! محیا ک باهات حرف میزنه خیلی ...
8 دی 1397

خواستگاری!😁

شبایی ک با حسام بیدار میمونم،بستگی ب حال و هوای خودم و درجه ی آروم بودن حسام ب یکی از این کارا مشغول میشم.یا واسه مامانم قرآن میخونم،یا توی نی نی وبلاگ و نی نی سایت میچرخم،یا یه فیلم زیرنویس دار انتخاب میکنم ک صداش مزاحم خواب بقیه نشه. اگه هم توی گروه خونوادگی کسی پایه باشه مشغول چت میشم😉 چند شب پیش بعد از کمی چتیدن،یهو گفتم: راسی شنیدین سمانه خواستگار داره؟ انگار قصد داره قبول کنه وقتی خواهر ب خواهر خبرشو نمیگه چه انتظاری از ..... و ....هست؟(اون نقطه چینا اسم دوتا از اقوام بودن ک خواستگاری و عقد دخترشونو نگفتن😆) بعدشم این عکسارو ب عنوان عکس خواستگارش فرستادم😅 اینم اسکرین شات چتمون😀😀: خاله لیلا گفت: ...
5 دی 1397

اولین دندون لق محیا

دو شب پیش(یعنی دوشنبه۳دی)ساعت ۱۰ شب بود ک متوجه شدی یکی از دندونای جلوت یه کوچولوووو لق شده!اولش یکم نگران شدی،ولی وقتی بهت تبریک گفتم و خیالتو راحت کردم ک مشکلی پیش نمیاد ذوق زده شدی. بهت گفتم این نشون میده داری بزرگتر میشی و قراره یه دندون محکمتر بجای این دربیاد. دیگه از خوشحالی سر از پا نمیشناختی.آخه تقریبا همه ی دوستات حداقل یه دندونشون افتاده بود و خیلی منتظر بودی دندون تو هم بیفته!😉 دوست داشتی ب همه خبر بدی!😅 میخاستم ب خاله صدیقه زنگ بزنم ک اومدی و گفتی حتماااا بهش بگو ک دندونم لق شده،اما نگو من گفتم بگی!!😀 خاله هم کلی خوشحال شد و بهت تبریک گفت. دیروز هم ک مامان بزرگت ناهار مهمونمون بود با ذوق و شوق دندونتو نشونش دادی. ...
5 دی 1397

جشن یلدا در مدرسه-سال ۹۷

خدارو هزاران هزار بار شکر که نه واسه مهد رفتن اذیتم کردی و نه واسه ی مدرسه رفتن! هم مهدو خیلی دوست داشتی و هم مدرسه رو خیلی دوست داری.لطف خدا بوده ک تا حالا مربیهای مهربون و دلسوز داشتی ک دوستشون داری و دوست دارن و تو خوشحالی.(این قسمتش شبیه یه آهنگِ یلدایی شد😀) خانم بهوندی روز سه شنبه جشن یلدا گرفت.(یلدا جمعه شب بود،زیادی پیشواز رفتید😆) واقعا دستشون درد نکنه که دست تنها و با وجود این وروجکهای شیطون تونست اینقدر قشنگ تزیین کنه و تدارک ببینه.👏 اینم دوست و همکلاسیهای محیاخانم😘 ...
2 دی 1397