برای وقتی ک بزرگ شدی!!
یه حرفایی هست ک باید گفته بشه.میترسم وقت گفتنش ک برسه من نباشم بهت بگم.میترسم بزرگ ک شدی کسی نباشه بهت بگه بابایی چطور پا ب پای من برات زحمت کشیده.میترسم یادت بره چقدر واسش عزیزی!! برخلافِ من ک همیشه عاشق بچه بودم،بابات دوست نداشت بچه دار شیم!عمه هات میگفتن"چون تورو خیلی دوست داره،میترسه یه رقیب پیدا کنه!!" باردار ک شدم،انگار دنیا رو بهم داده بودن.با وجود درد و اذیتهایی ک داشتم،خوشحال بودم و از لحظه لحظه ش لذت میبردم! بابا خیلی مراقبم بود و خیلی زیاد هوامو داشت.اما هنوز خبری از ابراز احساسات نبود! گاهی نگران میشدم ک نکنه هیچوقت احساسات پدرانه ش بروز نکنه! بعد از بدنیا اومدنت حال بابا دیدن داشت!یه چرخش 180درجه ای!...