محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

جشن تولد دوسالگی محمدحسامم😘

گل غنچه کرد و غنچه شکفت💖 و خداوند در هشتم مهرماه سال ۹۷ دومین هدیه ی زیبایش را به ما داد💖 میلادت مبارک گل پسر شیرینم،حسام عزیزم💖 تمام دارایی من قلبی است، که برای تو و محیا می تپد ، آن را تقدیمتان میکنم 💞💞💞💞💞💞💞💞💞 وقتی وارد خونه شدی و ژله رو روی میز دیدی،سریع رفتی حسابشو رسیدی😅😅😘😘 بهت گفتم تولدته و واست کیک و ژله خریدیم و میخایم دست بزنیم و برقصیم و ..... خییییییلی خوشحال شدی و با ذوق و شوق لباستو‌ عوض کردی و تمام مدت با خوشحالی میخندی و دیگه خرابکاری نکردی!!😂😂💖💖💖💖 شمع فوت کردنت خیلی بامزه بود.😄❤️ حاضر نبودی خم شی و شمعو فوت کنی!!شمعو از جا میکندی و فوت میکردی و می‌ذاشتی سر ...
19 آبان 1399
1281 15 16 ادامه مطلب

بیست و سه ماهگی محمدحسام❤

عشق و نفسِ ما بیست و سه ماهگیشو ب لطف خدا بسلامتی پشت سر گذاشت.💋💞 فرهنگ واژگان آقاحسام گل در بیست و سه ماهگی❤😘: اَم نون:ممنون الوود:تولد بیا:بیا بودو:بدو آتی:آتیش اَنی:بستنی!😆 کاکائو:کاکائو(اینو خییییلی شیرین میگی و آخرشو میکشی!😘) دای:چای (منظورت اینه ک بسکوئیت توی چای بزنی😉) کارت:کارت بانکی دَش:کفش اَبو:تبسم دخترخاله لِلا:خاله تیک تیک:چراغ ایلی:کلید آعلی:یا علی(موقع پاشدن) البته هرکلمه ای بگیم تکرارا میکنی ولی اینارو خودت بدون اینکه ما ازت بخایم بکار میبری😘 محیارو بینهایت دوست داری.عشق و دوست داشتن نابی ک هیچ حسادتی توش نیست.😘❤محیای مهربونم هم خیلی خیلی دوستت دار...
14 شهريور 1399
2366 15 18 ادامه مطلب

محرم ۹۹

محرم امسال هم مثل هر سال دهه ی اول سیاهپوش عزای امام حسین(ع)بودیم. مراسم دومین سالگرد فوت بی بی مصادف شد با هفتم محرم😔. همه ب خونواده سرمزار بی بی جمع شدیم. بعد از مزار رفتیم خونه ی باباحاجی و شام اونجا بودیم.برای همسایه ها و چندتا از فامیل و آشناها هم شام و حلوا و شله زرد فرستادند. بعد از شام توی اتاق بی بی جمع شدیم و مثل قدیم ک وقتی دورش جمع میشدیم میگفتیم و میخندیدیم،کلی خاطره گفتیم و خندیدیم و یادشو گرامی داشتیم.❤ من و حسام صبح هفتم محرم رفتیم خونه باباحاجی و حسام کلی با این گوسفند نذری سرگرم شد و خوشش اومده بود.💝😀 پدربزرگ پدری هم دعوتی ناهار تاسوعارو بخاطر کرونا با کمی تغییر برگزار کردند.یعنی ۲۲۰ پرس غذا...
11 شهريور 1399
1237 16 19 ادامه مطلب

گودبای پستونک!😀

مراسم داشتیم.....چ مراسمی!😀😀 مراسم گودبای آم آم حسام خان!😁😚 ظهر روز پنجشنبه ۲۳مرداد،طبق معمول حسام پستونکاشو گم کرد.هر چی خونه رو گشتیم فایده نداشت! با همفکری محیاگلی طرح جدایی حسام از پستونکو کلید زدیم!😉😘 البته نیم ساعت بعد پیدا شدن ولی گفتیم:”هستیم بر آن عهد ک بستیم“😁 و اینگونه شد ک آقاحسام در ۱سال و ۱۰ماه و ۱۵ روزگی از پستونک جدا شد و یکی دیگه از یادگارهای نوزادیش به خاطره ها پیوست.😚😚 خدارو هزار بار شکر پروسه ی سختی نبود!چند بار بهونه گرفت و تمااام!😉😘 شب قبل از خواب هم بجای پستونک،شیر خورد و خوابید.صبح زود بیدار شد و بابا واسه اینکه راحت بخوابه بهش پستونک داده بود و این کمی کارو مشکلتر ...
29 مرداد 1399
1316 16 16 ادامه مطلب

بیست و دوماهگی محمدحسام❤

محمدحسام شیرینم،گل پسرنازنینم ۲۲ ماهگیشو ب لطف خدا ب سلامت سپری کرد.😘😘😘 فرهنگ لغات لپ قرمزیِ من💋❤: آقون:صابون اَدو:پتو دَدی:برفی(خرگوش محیا) دی دی:پرنده آدی:آجی علی:علیرضا پسرعمو،علیرضا پسردایی آلا:آلا دخترخاله اُش:رژ(با انگشتت روی لبات میکشی ک دقیق مفهومو برسونه!😆) لِلا:خاله-لیلا بودگا:ماشین! اَلووووو:الو،برای شروع صحبت تلفنی تووو:توپ کا:کارت بانکی با پتو آشتی کردی،بدجور!!تا میخای بخوابی میگی اَدو و باید پتو بکشم روت.😘 ب تمیزی حساسی،وسایلو سرجاش میذاری.دستات ک کثیف بشه سریع میگی به به و میخای بشورمش! ناراحت ک بشی،روتو برمیگردونی،لباتو جمع میکنی،لب پاینیتو میدی ...
18 مرداد 1399
1272 18 20 ادامه مطلب

تولد بابایی سال۹۹

❤قلمم راست بایست.... ❤واژه ها گوش به فرمانِ قلم.... ❤همگی نظم بگیرید،مودب باشید... ❤صاحب جشن،عزیزیست به نامِ ❤پــــدر❤ ۸ مرداد،یکی از قشنگترین روزهای تقویمه😘 روزی ک مهربون ترین بابای دنیا ب دنیا اومده😘 من و بچه ها خوش بخت ترین و خوش شانس ترینیم ک عزیزی مثه بابایی رو کنار خودمون داریم.😘😘😘 از اول زندگی مشترک،تقریبا هرسال مرداد ماه مسافرتیم. امسال اولین سالی بود ک مسافرت مرداد مقدور نشد.(بخاطر کرونا) اما مثه همیشه ب کمک محیاگلی تونستم یه جشن خوووب بگیرم و کلی خوش گذروندیم.😘😘 محیا کلی کمکم کرد.کیک شکلاتی هم پیشنهاد خودش بود.😘 حسامم کمکش در حد مزه کردن تمام مراحل کیک پزی و تزیین بود!!😀😀😘😘 ...
16 مرداد 1399

خونه ی مامان بزرگ

روز دوشنبه بابا باید میرفت مدرسه و از اونورم همراه عموفاخر میرفت اهواز واسه پرتودرمانی عمو! از روز قبلش محیا برنامه ریزی کرد ک صبح همراه بابا بره و اگه خوش گذشت شب خونه مامان بزرگ بخوابه!! خیلی هیجان داشت.😘 اما مردد بود. تشویقش کردم ک اگه دوست داشت شب بمونه. دو شب کنار عمه خدیج بود و کلی بهش خوش گذشته بود. روز چهارشنبه با کلی اصرار حاضر شد برگرده!😁❤ از دلتنگی حسام واسه محیا نگم واستون!😆اینقدررررر دلتنگش شده بود ک ترسیدم مریض بشه! از صبح ک بیدار میشد بَـیا بَـیا گویان دنبالش میگشت تا شب موقع خواب.😘 روزی چندین بار تلفنی با محیا حرف میزدیم.اما بازم دائم دلتنگش بود و صداش میزد. واسه همینم محیا حاضر ...
29 تير 1399
1695 21 22 ادامه مطلب

بیست و یک ماهگی محمدحسام❤

گل پسر موفرفری من بیست و یک ماهه شد.😘❤ شیطون بلا و شیرین شدی.❤😘 مهمترین تغییر این ماهت اینه ک عاشق پوشیدن کفش و لباسای بقیه ای!!😀 روزی چند بار تم های مختلفو امتحان میکنی!😁 جالبه ک خودتم میای و میگی تیک تیک!!یعنی ازم عکس بگیر!!😁بعدشم فوری میخای عکستو ببینی و بخندی!!😁😁😘 رژامو نابود کردی نابودگر...ترمیناتور😢 کشوهارو باز میکنی مثه پله ازشون میری بالا...خودتو میرسونی ب وسایل آرایشم و در چشم بهم زدنی هست و نیستشونو یکی میکنی!!😭 کلی حرف میزنی!!!البته ب زبون خودت!رمزگشایی کلماتی ک میگی از خنثی کردن بمب ساعتی هم دقت بیشتری میخاد،بس ک واژه هات نزدیک ب همن!😀😀😘 لا پرکاربرترین واژه ی این م...
12 تير 1399

روز دختر سال ۹۹

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش میدهی... انگار مادری را از کودکی تجربه میکنی... هنوز بر این باورم خداوند زنی را که دوست داشته باشد تاج مادری بر سرش می گذارد ، ولی... آن هنگام که عاشق زنی باشد به او دختر هدیه میدهد.. 😘😘😘 محیای شیرینم،همه ی زندگی و هستی من،روزت مبارک باشه دختر قشنگم😘❤ ب پیشنهاد محیا،دوستش دیانارو هم دعوت کردیم.💞 حسام هم کلا هیچ جشنی رو به رسمیت نمیشناسه و تا وقتی خوراکی روی میز هست لزومی نمیبینه آروم بشینه و عکس بگیره!!😀😀😘😘 هر چقدر محیا تلاش کرد راضیش کنه یه عکس بگیره فایده ای نداشت و فقط کاری ک خودش دوست داشت انجام میداد!😀😘 رق...
3 تير 1399
1874 26 25 ادامه مطلب