محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 8 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه و 10 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

سیزده ماهگی محمدحسام.😚

گل پسر مامان سیزده ماهه شدی.😘❤ خیییلی شیرین و بامزه شدی.❤ عشقت کماکان محیاس!😁اگه ببینی ناراحته یا گریه میکنه،مثه یه پیشی ملوس سرتو میذاری بغلش و ب زبون خودت باهاش حرف میزنی و سعی میکنی حالشو خوب کنی.😘الهی مادر ب فدایِ هر دوتون.😚❤ هفدهم مهرماه یعنی وقتی یکسال و ده روز سن داشتی،برای اولین بار سعی کردی بدوی😁😚 خدارو شکر الان میتونی بدوی❤ سوم آبان یعنی وقتی یکسال و بیست و پنج روز سن داشتی برای اولین بار بتنهایی و فقط همراه بابا و عمو مرتضی رفتید خونه مادربزرگت.تقریبا دو-سه ساعت ازمون دور بودی بودی و وقتی رسیدی خونه دستاتو دور گردن محیا حلقه کردی و محیارو در آغوشت گرفتی!!😁😘😘😘 مفهوم اوووف رو متوج...
16 آبان 1398

بابا کربلایی!😉❤

هوای حرم و زیارتِ کربلا حسابی بابارو هوایی کرده بود! میگفت تا نرفته باشی نمیدونی چ خبره،ولی اگه یه بار ماه محرم یا اربعین حسینی رفتی دیگه سخته نرفتن!! دوسال قبل ک بابا رفته بود،محیا از دوریش تب کرده بود و همین بابارو مردد میکرد برای رفتن! بالاخره دلو زد ب دریا و روز چهارشنبه با شوهرخواهر و خواهرزادش،عازم کربلا شدند! قرار گذاشتیم فعلا ب محیا نگیم رفته کربلا،تا کمتر بی تابی کنه! شب اول،محیا رفت واسه حسام مولفیکس بگیره ک عبدالساده دوست بابایی دیدش و ازش پرسید بابات رفت؟؟؟محیا گفت بابام هنوز از مدرسه نیومده!!عبدالساده هم رک و راست گفت نههه بابات رفته کربلا!!خودش بهم گفت داره میره کربلا!!! محیا ک اومد خونه سعی کرد...
4 آبان 1398

دوازده ماهگی محمدحسام❤

جیگر مامان دوازده ماهه شدی😚 توی این یک ماه کلی پیشرفت داشتی عزیزم.💋 دندون هفتمتو محیا هجده شهریور کشف کرد وپنج  روز بعد یعنی بیست و سوم شهریور دندون هشتمت جوونه زد.❤ با پایان یازده ماهگی،تاتی رفتنو در حد یکی دو قدم شروع کردی و وقتی یازده ماه و بیست روزت شد تونستی خودت ب تنهایی و کامل راه بری.😚 جالبه هیییچ علاقه ای ب تماشای تی وی نداری و حتی در حد یک دقیقه هم نمیتونه مشغولت کنه!!😅 جدیدا متوجه ی زیر در شدی!!محیا ک میره توی اتاقو درو میبنده،اولش در میزنی،وقتی درو باز نکنه سعی میکنی از زیر در نگاهش کنی!!!😁😚 موبایلو میذاری کنار گوشت و میگی اَ... و مثلاصحبت میکنی!😊 خمیر دن...
15 مهر 1398

محمدحسامم،یکسالگیت مبارک😚

عشق و نفس مامان یکساله شدی.... یکسالگیت مبااااارک باشه عزیزدلم😘 یکسال از داشتنت میگذره عزیزدلم و من و بابا و آجی هر روز عاشقانه تر از روز قبل دوستت داریم.❤😚 ب پیشنهاد محیا کیک شکلاتی پختم و تزیین کردم و ساعت ب دنیا اومدنت یعنی ۱۹ و ۴۵ دقیقه همه بوسیدیمت و از ته دل خدارو بابت داشتنت شکر کردیم😘💋 دوست داشتی کیکو چنگ بزنی و به شیوه ی خودت بخوری!😁 شمعو ک دیدی دیگه از خود بیخود شدی و بابا بزور نگهت داشته بود!😀 بهشون گفتم تولدشه و بذارید کاملا راحت باشه!😁😚 محیاخانومم زحمت بریدن کیکو ب عهده گرفت.😘 نازنین دوست و همکلاسی محیا هم اومده بود کنار محیا مشقاشو بنویسه و توی ...
10 مهر 1398