دوازده ماهگی محمدحسام❤
جیگر مامان دوازده ماهه شدی😚
توی این یک ماه کلی پیشرفت داشتی عزیزم.💋
دندون هفتمتو محیا هجده شهریور کشف کرد وپنج روز بعد یعنی بیست و سوم شهریور دندون هشتمت جوونه زد.❤
با پایان یازده ماهگی،تاتی رفتنو در حد یکی دو قدم شروع کردی و وقتی یازده ماه و بیست روزت شد تونستی خودت ب تنهایی و کامل راه بری.😚
جالبه هیییچ علاقه ای ب تماشای تی وی نداری و حتی در حد یک دقیقه هم نمیتونه مشغولت کنه!!😅
جدیدا متوجه ی زیر در شدی!!محیا ک میره توی اتاقو درو میبنده،اولش در میزنی،وقتی درو باز نکنه سعی میکنی از زیر در نگاهش کنی!!!😁😚
موبایلو میذاری کنار گوشت و میگی اَ... و مثلاصحبت میکنی!😊
خمیر دندون که ببینی ول کن نیستی و تا مدتی توی دستت میگیریش و سعی میکنی خالیش کنی!!😎
به بیرون ریختن محتویات همه ی وسایل علاقه داری،از کشو و کابینت بگیر تا کیف و جعبه ابزار بابا!!!
اینجا هم رفته بودی سراغ رژ محبوبم و با انگشتت همه ی رژو بیرون آورده بودی و ب صورتت زده بودی!!یعنی بابا صورتتو شسته بود ولی مگه رژ پاک میشد؟؟؟😁😁
از صدای اذان خیلی خوشت میاد.برنامه شمیم یاس گوشیم اذان میگه.هرجا ک باشه و صداشو بشنوی خودتو میرسونی ب گوشی،دستت میگیری و با علاقه تا آخر اذان گوش میدی!وقتی هم تموم میشه میخای بازم اذان پخش کنم واست!❤😁
وقتی غذا میخوری بهت میگم به به!تا تشویق بشی😉گاهی غذارو بزور میخای بذای دهنم،بس که دست و دلبازی!😆😚
چند وقت پیش دائم میگفتی دّه!!با فشار زیاد روی حرف ”د“!!
ب شوخی ب خاله محبوبه گفتم ببین چطور از استعدادهای بچم استفاده میکنم!!😅
بعد ازت میپرسیدم حسام منو چندتا دوست داری؟؟؟
میگفتی ده!!!!
خاله محبوبه گفت عه اینجوریه؟؟پس حسام نمره ی ریاضیت چند شد؟؟؟
گفتی ده!!!
منم ک خاستم کم نیاریم پرسیدم حسام رتبه ی کنکورت چند میشه؟
گفتی ده ده ده ده!!
خاله با خنده گفت این شد صد هزار!!!!ده ده ده ده!!!😂😂