مشهد۹۶
عصر روز چهارشنبه ۱۸مرداد رسیدیم مشهد.وااای ک چقدر خوشحاااال بودیم.
سومین سفر ب مشهد من و بابایی و دومین زیارتِ نازنین دخترم،محیاگلی
دومین شبی ک مشهد بودیم،رفتیم زیارت و تا صبح حرم موندیم و دعاگوی همه ی عزیزان بودیم
خیلی جالب بود،با اینکه همه ی روزای سفر خوش گذشته بود و لذت برده بودیم اما حال و هوای مشهد و زیارت چیز دیگه ای بود.انگار خونه ی یه دوست قدیمی و مهربون مهمون شده بودیم و احساس مسافر بودن نداشتیم
قبل از رسیدن ب مشهد و در خلال سفر،چندبار دلتنگی خونه و اسباب بازیاتو کرده بودی و میخاستی زودتر برگردیم،اما با رسیدن ب مشهد دلِ کوچیک تو هم هوایی شده بود و دیگه حاضر نبودی برگردیم خونه
پارسال ک مشهد بودیم تقریبا همه ی جاهای تفریحی مشهد و اطرافشو رفتیم.اما امسال دلمون فقط زیارت میخواست و آرامشِ همجواریِ حرمِ ضامن آهو
دیدن عسل دختر خاله حاجیه هم حسابی سرحالت کرد اما برای اولین بار وقتی خواستی ازش جدا شی بی تابی نکردی و راحت خداحافظی کردی!منم ب پاس این عمل پسندیده(!!)بهت قول دادم هر اسباب بازی ک انتخاب کنی واست بخرم.
این عروسک خوشگلو با کالسکه انتخاب کردی و اسمشو گذاشتی نازگل.دلیلتم این بود ک هم نازه و هم گله
ازت پرسیدم این اسم قشنگو کی انتخاب کرد؟گفتی خدا!!قرآنو باز کردم و اسم نازگل نوشته بود!!
واسه خاله محبوبه ک تعریف کردم کلی خندید و گفت راست میگه مگه تو نخوندی یا ایها النازگلون
با این بچه های خوب توی محل اسکانمون دوست شدی.سه قلوها فاطمه و ریحانه و ابوالفضل اهل مشهد بودن و دقیقا ۱ ماه ازت بزرگتر بودن و ابوالفضل اهل زاهدان ک ظاهرا چندسالی ازتون بزرگتر بود.
خییییلی همبازیهای خوبی بودید و روز آخر مونده بودیم چطور بهت بگیم ک قراره ازشون دور شی!
شاید چرخ روزگار یه بار دیگه کنار هم جمعتون کنه و بازم دوستای خوبی باقی بمونید.
طبق قولی ک بابا بهت داده بود یه روزو ب شهربازی اختصاص دادیم ک حساااااااابی بهت خوش گذشت.
خدایا ازت ممنونیم ک یه بار دیگه زیارت حرم امام رضا(ع)رو نصیبمون کردی.یا امام رضا ازت ممنونیم ک مثه همیشه مهمون نوازی کردی و دلامونو جلا دادی.️️
خدایا بابت همه چیز ازت ممنونیم...شکر...شکر...شکر️