همدان ۹۶
هفت مرداد رسیدیم همدان.
این دومین سفر محیاگلی ب همدانه.
خداروشکر همه چیز عااالی بود و حسابی ب هممون خوش میگذره
شب اول بابارو سورپرایز کردیم.تولدش بود،ولی اونقدر مشغول بود ک فراموشش شده بود.آقای حیدری و خاله شهلا زحمت کشیدن و یه کیک تولد خوشگل گرفتن.من از قبل هدیه رو آماده کرده بودم،با هم رفتیم و از مغازه های نزدیک محل اسکانمون برف شادی و شمع تولد و آبمیوه گرفتیم.
صبح بابا زود بیدار شد و ب کمک هم واسه صبحانه نون سنگک گرم و پنیر و حلواشکری گرفتیم،چای آماده کردیم،مرغ واسه جوجه گرفتیم و توی مواد خوابوندیم و چلو بار گذاشتیم!اقای حیدری حسابی از کار بابا خوشش اومده بود و ب شوخی ب خانمش گفته بود اگه عدنان زن بود حتما میگرفتمش
همین موضوع سوژه ی روز ما شده بود و حساااابی ب دیالوگهای طنز و عاشقونه ی بابا و عمو خندیدیم
ناهارو گنجنامه صرف کردیم
مونو پاد همسفرمونو گرفته بودی و از خودت عکس میگرفتی
سفر قبلی فقط چند ماه داشتی و طبیعتا هیچی از همدان بخاطر نداشتی و خیلی خوشت اومده بود
بقول بابایی،تله کابین اوج لذت سفر بود
مخصوصا ایستگاه بین راهش ک واقعا از نظر طبیعت و هوا فوق العاده بود
یه شهربازی سرپوشیده هم بود ک رفتی و خوش گذروندی
یا دیدن این ماکت چاه آب حسابی ذوق کردی و یاد کارتون سفیدبرفی افتادی و سعی میکردی مثه صحنه ی دیدار سفیدبرفی و شاهزاده آواز بخونی
روز بعد رفتیم لالجین و شب همونجا موندیم.هوا عااالی و سرد بود
پارک و شهربازی لالجین هم حسابی خوش گذروندی و بازی کردی
واسه تولد بابا،ب همسفرا قول بستنی داده بودم ک توی لالجین الوعوده وفا کردم
عمو میگفت عجب تولد بابرکتی ک تا چند روز مهمونیم
محیای عزیزم،دخترک شیرین زبونم،با تمام وجود آرزو میکنم همیشه شاد و خوشحال باشی و هیچی نتونه لحظه ای شادی رو از قلبت بگیره