کوه-آبان۹۹
هوا این روزا عااااالیه😍
یه چیزی بهتر از عالی!😉😍
مثل همیشه پایهی بیرون رفتنیم و به محض اینکه فرصتی پیش بیاد بساط ناهار یا چای و میوه رو میبریم بیرون.😍
امسال به قانون نانوشته رو کاملا رعایت میکنیم:«فقط و فقط زمان و مکانی میریم که هییییچ کس اطرافمون نباشه!😉»(بخاطر کرونا)
هم بچه ها کلی ذوق می کنند و هم ما نفسی میکشیم و از هوای آزاد و شادی بچه ها لذت میبریم.😘😘
دیروز ناهار و چای بردیم کوه.😉🥰
کوهنوردی کردیم،کلی دویدیم و جیغ زدیم و بازی کردیم.😍
البته آخرش واسه حسام دردناک تموم شد.💖😘
روی تپه های شنی با محیا قل میخورند و بازی میکردند،که یهو حسام بجای قل خوردن ایستاد و تعادلشو از دست داد و با صورت به زمین افتاد.خدارو هزاران هزار بار شکر بخیر گذشت و فقط لب بالا و پایینش و کمی زیر فکش زخم شد.ولی طبیعیه ک از زخم لبش خون زیادی اومد و محیا که اینهمه خونو دید خیلی ترسید و کلی گریه کرد.😘😘😘
هر چقدر هم میگفتم خدارو شکر چیزی نشده و نگران نباش،میگفت:آخه به این فکر میکنم که بیچاره حسام چه خواهر بدی داره!!!
(چون قل خوردنو یادش داده بود خودشو مقصر میدونست!!😄😘)
کلی دلداریت دادیم و بابا گفت تقصیر هیچکس نیست،اینا همش تجربن که بیشتر مراقب باشیم و .....
بالاخره محیا گلی هم خندید و حسامم بغلم آروم شد.😘😘💖💖💖
همونجا لباساتونو عوض کردیم و با شکلاتای خوشمزه کاممونو شیرین کردیم و برگشتیم خونه و با یه دوش آب گرم خوشی روزمونو تکمیل کردیم.😘😘😘💖💖