مادرم رفت!😢
کاش آن شب را نمی آمد سحر!😢
۷صبح روز یکشنبه ۴شهریور ۹۷ تلخترین جمله ی عمرمو از بابات شنیدم!”فاطمه مامانت سلامتو رسوند!“و در حالیکه بغضش ترکیده بود و به شدت گریه میکرد گفت:”فاطمه مادرت رفت!“
😢😢😢😢😢
و من فرو ریختم!!دنیا بر سرم آوار شد.....و فقط سکوت کردم و سکوت.....لباس مشکی ب تن کردم و بی صدا نشستم عکساشو نگاه کردم!💔
تو هنوز خواب بودی،بابا رفته بود تهران ملاقات بی بی و ب من بخاطر بارداریم اجازه پرواز نداده بودن!عمه امل و عمو مرتضی شب کنارمون مونده بودن.
دلم نه دلداری میخواست و نه هییییچیییی بجز اینکه از این خواب مسخره بیدار شم و مادرم هنوز کنارمون باشه!
محیایِ من،خیییییلی سخته بی مادری.....این روزها سخت و سرد و سنگین میگذرند...تو تنها دلخوشیِ اینروزهای منی....با دستهای کوچیک و نازت اشکامو پاک میکنی و میگی
”مامان گریه نکن،بی بی ناراحت میشه“
میگی :”قرآن بخون تا بی بی خوشحال بشه“و من میبوسمت و قرآن میخونم....قرآن میخونم و اشک میریزم و هنوز باورم نمیشه مادرم دیگه نیست💔😢😢
با وجود اینکه عمه امل اینروزهای سخت بزرگترین کمکم بود و کنارم موند و سعی کرد تورو مشغول کنه ک کمتر غم منو حس کنی و من هم سعی کردم بی تابیهامو نبینی ولی باز هم فوت بی بی خیلی تاثیر بدی توی روحیه ت گذاشت.
خییییلی گریه کردی و میگفتی یعنی دیگه نمیتونم ببینمش؟😢😢😢
محیای من،همه ی زندگیِ من.....اینقدر فوت مادرم سنگین و سخته ک فقط از خدا میخام زمانی اجلم برسه ک تو سر خونه و زندگیت باشی و بتونی با داغ بی مادری کنار بیای😢😢
خدایا مادرمو غرق رحمت بیکرانت کن....خدایا هوای مادرمو داشته باش....قلبم شکسته و کمرم از نبودنش خم شده😢😢😢😢
دلگیرم و
دلتنگم و
دل سرد و
دل آشوب!
فرمانده ی شرمنده ی یک لشگرِ مغلوب...😔😢
وقتی مادری از دنیا میرود تکه ای از روح فرزندش را با خودش زیر خاک میبرد!!😢😢