محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 7 ماه سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

محیا و تارا😘

روز جمعه هفته ب پیش کااااملا یهویی گفتی دوست دارم موهامو کوتاه کنم!😎 من و بابا حسابی جاخوردیم چون خییییلی ب موهات حساس بودی. علی الحساب اوکی دادم ولی محض احتیاط اونروزو نشنیده گرفتم!😆 روز شنبه بازم اصرار کردی ببرمت آرایشگاه.دلیلتم منطقی بود؛میگفتی هوا گرمه و موی کوتاه راحتتره.😘 منم پیشنهادتو لبیک گفتم و رفتیم آرایشگاه مروارید پیش مامانِ دوستت تاراخانم.💜 حسام حاضر نشد پیش بابا بمونه و همراهمون اومد.ولی داشت حوصلش سرمیرفت و در آستانه ی خرابکاری بود ک بهش گفتم بریم آلا!اونم ک عاااشق آلا با خوشحالی پرید توی ماشین!😀😘 خوشگل بودی،خوشگلتر شدی😚💋❤ همونجا توی آرایشگاه با تارا قرار گذاشتید واسه روز بعد.💝 ...
2 شهريور 1399

گودبای پستونک!😀

مراسم داشتیم.....چ مراسمی!😀😀 مراسم گودبای آم آم حسام خان!😁😚 ظهر روز پنجشنبه ۲۳مرداد،طبق معمول حسام پستونکاشو گم کرد.هر چی خونه رو گشتیم فایده نداشت! با همفکری محیاگلی طرح جدایی حسام از پستونکو کلید زدیم!😉😘 البته نیم ساعت بعد پیدا شدن ولی گفتیم:”هستیم بر آن عهد ک بستیم“😁 و اینگونه شد ک آقاحسام در ۱سال و ۱۰ماه و ۱۵ روزگی از پستونک جدا شد و یکی دیگه از یادگارهای نوزادیش به خاطره ها پیوست.😚😚 خدارو هزار بار شکر پروسه ی سختی نبود!چند بار بهونه گرفت و تمااام!😉😘 شب قبل از خواب هم بجای پستونک،شیر خورد و خوابید.صبح زود بیدار شد و بابا واسه اینکه راحت بخوابه بهش پستونک داده بود و این کمی کارو مشکلتر ...
29 مرداد 1399
1317 16 16 ادامه مطلب

تولد بابایی سال۹۹

❤قلمم راست بایست.... ❤واژه ها گوش به فرمانِ قلم.... ❤همگی نظم بگیرید،مودب باشید... ❤صاحب جشن،عزیزیست به نامِ ❤پــــدر❤ ۸ مرداد،یکی از قشنگترین روزهای تقویمه😘 روزی ک مهربون ترین بابای دنیا ب دنیا اومده😘 من و بچه ها خوش بخت ترین و خوش شانس ترینیم ک عزیزی مثه بابایی رو کنار خودمون داریم.😘😘😘 از اول زندگی مشترک،تقریبا هرسال مرداد ماه مسافرتیم. امسال اولین سالی بود ک مسافرت مرداد مقدور نشد.(بخاطر کرونا) اما مثه همیشه ب کمک محیاگلی تونستم یه جشن خوووب بگیرم و کلی خوش گذروندیم.😘😘 محیا کلی کمکم کرد.کیک شکلاتی هم پیشنهاد خودش بود.😘 حسامم کمکش در حد مزه کردن تمام مراحل کیک پزی و تزیین بود!!😀😀😘😘 ...
16 مرداد 1399

کارنامه کلاس اول محیاگلی😘

چند روز پیش کارنامه ی محیاگلی رو از طریق واتساپ دریافت کردیم.😘😘 محیا نفسی من،خودش عالیه و کارنامش خیلی خوب😘😘 اولین کارنامه ی رسمی تحصیلی گل دخترم💋❤ خوشحالم ک نتیجه ی زحمتهاتو گرفتی عزیزدلم.👏❤😘 سال تحصیلی پرخاطره ای بود،تلاشهای محیا برای باسواد شدن،ب کمک ما و معلم مهربونش ب بهترین نحو نتیجه داد و الان محیا میتونه به راحتی بنویسه و کتاب بخونه.❤❤ میگن دعای مادر میگیره....از ته دل دعا میکنم توی تمام مراحل زندگیت شاد و موفق باشی.همیشه بخندی تا دنیا ب روت بخنده نازگل مامان و بابا❤😘😘😘 😘😘😘😘😘 ...
14 مرداد 1399
1544 20 21 ادامه مطلب

خونه ی مامان بزرگ

روز دوشنبه بابا باید میرفت مدرسه و از اونورم همراه عموفاخر میرفت اهواز واسه پرتودرمانی عمو! از روز قبلش محیا برنامه ریزی کرد ک صبح همراه بابا بره و اگه خوش گذشت شب خونه مامان بزرگ بخوابه!! خیلی هیجان داشت.😘 اما مردد بود. تشویقش کردم ک اگه دوست داشت شب بمونه. دو شب کنار عمه خدیج بود و کلی بهش خوش گذشته بود. روز چهارشنبه با کلی اصرار حاضر شد برگرده!😁❤ از دلتنگی حسام واسه محیا نگم واستون!😆اینقدررررر دلتنگش شده بود ک ترسیدم مریض بشه! از صبح ک بیدار میشد بَـیا بَـیا گویان دنبالش میگشت تا شب موقع خواب.😘 روزی چندین بار تلفنی با محیا حرف میزدیم.اما بازم دائم دلتنگش بود و صداش میزد. واسه همینم محیا حاضر ...
29 تير 1399
1695 21 22 ادامه مطلب

خوشمزه ها

یه جمله ی معروف توی خونه دارم ک میگم:فرزند خوش خوراک گلی از گلهای بهشته!! 😁😁 محیاگلی از قدیم الایام میوه خیلی دوست داشت.غذا هم شکرخدا به نسبت خوب میخورد.یه جورایی کم بخور همیشه بخوره!!!😁😘 تا جایی ک دادم در میومد و میگفتم مگه شکمت سوراخه،همین تازه غذا خوردی!😀😀 قدر این روزا رو وقتی متوجه شدم ک محیا ب مدت ۲ ماه بدغذا شد!دیگه خبری از جمله ی قبلیم نبود! حالا این من بودم ک اصرار ب غذا و میوه خوردن داشتم و محیا اصلا اشتها نداشت!😔 خییییلی بد بود. راضی نمیشد بریم آزمایش بده،کم خوراک و لاغر شده بود. بالاخره ب لطف خدا و چند روش دوباره شد محیای شکم سوراخِ خودم😁😁😘😘 یکی اینکه جای شب و روزشو کلا عوض کرده بود و با طلوع آف...
19 تير 1399
1445 14 29 ادامه مطلب

بیست و یک ماهگی محمدحسام❤

گل پسر موفرفری من بیست و یک ماهه شد.😘❤ شیطون بلا و شیرین شدی.❤😘 مهمترین تغییر این ماهت اینه ک عاشق پوشیدن کفش و لباسای بقیه ای!!😀 روزی چند بار تم های مختلفو امتحان میکنی!😁 جالبه ک خودتم میای و میگی تیک تیک!!یعنی ازم عکس بگیر!!😁بعدشم فوری میخای عکستو ببینی و بخندی!!😁😁😘 رژامو نابود کردی نابودگر...ترمیناتور😢 کشوهارو باز میکنی مثه پله ازشون میری بالا...خودتو میرسونی ب وسایل آرایشم و در چشم بهم زدنی هست و نیستشونو یکی میکنی!!😭 کلی حرف میزنی!!!البته ب زبون خودت!رمزگشایی کلماتی ک میگی از خنثی کردن بمب ساعتی هم دقت بیشتری میخاد،بس ک واژه هات نزدیک ب همن!😀😀😘 لا پرکاربرترین واژه ی این م...
12 تير 1399

روز دختر سال ۹۹

دختر که داشته باشی انگار خودت را با دست خودت پرورش میدهی... انگار مادری را از کودکی تجربه میکنی... هنوز بر این باورم خداوند زنی را که دوست داشته باشد تاج مادری بر سرش می گذارد ، ولی... آن هنگام که عاشق زنی باشد به او دختر هدیه میدهد.. 😘😘😘 محیای شیرینم،همه ی زندگی و هستی من،روزت مبارک باشه دختر قشنگم😘❤ ب پیشنهاد محیا،دوستش دیانارو هم دعوت کردیم.💞 حسام هم کلا هیچ جشنی رو به رسمیت نمیشناسه و تا وقتی خوراکی روی میز هست لزومی نمیبینه آروم بشینه و عکس بگیره!!😀😀😘😘 هر چقدر محیا تلاش کرد راضیش کنه یه عکس بگیره فایده ای نداشت و فقط کاری ک خودش دوست داشت انجام میداد!😀😘 رق...
3 تير 1399
1874 26 25 ادامه مطلب

تاس و سرگرمی

دیروز من و محیا گلی یه سرگرمی درست کردیم که ایده ش توی تلگرام بود. فقط من و محیا ب انگلیسی بازیش میکنیم.یعنی تاس هر شکلی رو نشون بده اسمشو ب انگلیسی میگیم. زحمت بریدن مکعبها و چسب زدنش با محیاگلی بود.😘 وقتی کارمون تمام شد هم مشغول بازی شدیم. محیا ک حسابی خوشش اومد.💋❤ مکعب تاس رو ک درست میکردیم محیا گفت یکی هم واسه امیررضا درست کنیم؟؟؟منم استقبال کردم و واسش درست کردیم.بعد گفت اگه فقط امیررضا داشته باشه مهرانا اذیتش میکنه و ازش میبره!یکی هم واسه مهرانا درست کنیم!😁😚و اینجوری شد ک مکعب سومو هم ساختیم😉 ...
21 خرداد 1399
1109 17 17 ادامه مطلب