محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

بیانات گهربار حسام😍😁

مکالمه ۱(صبح-توی هال) محیا:مامان کجاس؟ حسام:مگه بیدار شده؟ محیا:آره حسام:هر جا هس صبحش بخیر! 😂😂🥰🥰😍😍 مکالمه ۲(شب-موقع خواب) حسام:یه پارچه بیار،خیسش کن بذارش اینجا(اشاره ب پیشونیش) مامان:چرا؟؟؟مگه تب داری؟ حسام:نه،آخه ممیضم(مریضم،اصلا هم مریض نبود ها😁) مامان:اینو کی یادت داده؟ حسام:توی همه ی کارتونا وقتی ممیض میشن یه پارچه ی خیس میذارن اینجا زود خوب میشن! مامان:الهی دورت بگردممممم😂😍😍🥰🥰 ...
30 تير 1402

محلات ۱۴۰۱

یکشنبه ۱۹ تیر ۱۴۰۱ از باباحاجی و تاجیه خداحافظی کردیم و رفتیم محلات🤩✌️ ساعت ۹ و نیم رسیدیم به هلند ایران😃😉 یه محل اسکان خوب و مجهز کنار پارک سرچشمه گرفتیم بعد از جا دادن وسایل رفتیم پارک سرچشمه عاااالی،قشنگ🤩 بستنی خوردیم رفتیم قایق سواری ناهار توی پارک صرف کردیم بعد از ناهار برای استراحت رفتیم اسکان(فاصلش تا سرچشمه پیاده حدود پنج دقیقه بود) استراحت کردیم و عصر بازم برگشتیم سرچشمه صبح روز دوشنبه ۲۰ تیر رفتیم دهکده ی گل محلات ناهار با خودمون بردیم و رفتیم سمت غار ...
6 تير 1402

عیدی

نمیدونم بعدها که این نوشته رو میخونی ارزش پولمون چطوره😉 در حال حاضر کوچکترین یخمک هزار تومن و ارزون ترین بستنی پنج تومنه😃 اینو گفتم که بتونی تصور کنی پولایی که داشتی چقدر ارزش داشت😁😍 پول نقد معمولا خیلی پیدا نمیشه ولی گاهی استفاده میشه عید ک شد و وقت عیدی گرفتن و عیدی دادن،ب پول دقت کردی و دوست داشتی پولات زیاد باشن!😃😍 ما هم هر چی هزاری و دوتومنی داشتیم تقدیمت کردیم!!😁😅😍 چند بار با همین پولا رفتی خانه ی بازی و از پول خودت حسابش کردی😁😍❤️ (اونموقع خیلی بیشتر بود،الان کمتر شدن😁) هر روز به هممون عیدی میدادی!!😃😍😘 دیروز اومدی یه دو تومنی دادی و گفتی با این پول یه ماشین بزرگ راستکی بخر،از اون نارنجیا!!...
26 خرداد 1402