آنیکا
جریانی داریم با این آنیکایِ شما پارسال ک دوست بابا دو تا بلدرچین واست آورد حسابی باهاش مشغول شده بودی و دوستشون داشتی. یکیشون تونست پرواز کنه و رفت،یکی دیگه هم جان ب جان آفرین تسلیم کرد و ما بهت گفتیم اونم پرواز کرده و رفته پیش دوستش.(حالا هر وقت اینو بخونی حقیقتو متوجه میشی ) تا چند وقت واسشون سوگواری کردی و گررررریه ک دلم واسشون تنگ شده. بعد از اونم همیشه دلت بلدرچین میخواست بابا واست دوتا مرغ عشق خوشگل خرید تا از فکر بلدرچین بیای بیرون.(امید و آرزو ) [img:] [img:] [img:] اما فایده نداشت و بازم بلدرچینو بی...