محیای من بیست و هفت ماهه شده!
جیگر طلای مامان بیست و هفت ماهگیشو هم بسلامتی پشت سر گذاشت.الهی مامان دورت بگرده عسلکم.انشالله عمرت طولانی و باعزت باشه.
توی این ماه بشدت پرسشگر شدی.سوالاتت تموم نشدنیه.بنظرم واسه شکنجه ی مجرمین باید اونارو بیارن همراه با تو تی وی ببینن.شک ندارم ک بعد از چند صحنه روانی میشن!!"این چیه؟چی گفت؟کجا رفت؟چرا رفت؟این کیه؟میمینش کجاست؟باباش کجاست؟چرا میخنده/گریه میکنه؟و......"تازه بعد از جواب دادن ب اینا سکانس بعد شخصیت جدید نشون میده و دوبازه همون آش و همون کاسه!!
حرف زدنت کامل شده و خیلی راحت و کامل جمله سازی میکنی.هرچند هنوز با لحن شیرین و بچگونت کلماتو تلفظ میکنی..خاله محبوبه خونمون بود و بعد از اینکه از اسپری خوشبوکننده هوا زد آفش کرد.تو ک اومدی کارشو ادامه بدی متوجه شدی دیگه نمیزنه با اخم رو کردی ب خاله و گفتی:"تمومش کردی،حالا خوب شد؟!!"بعد ک خاله رفت توی اتاق و از کرم پودرم زد اومدی گفتی:"مامانی خاله محبوبه داره خرابکاری میکنه!!"
خوشت میاد نسبت افرادو بدنی.کی مامان کیه و کی بابای کیه.....جالب اینجاس ک زن و شوهرو مامان و بابای همدیگه میدونی!!
ناراحت ک میشی با بغض میگی:چرا اذیتم میکنی؟من ناراحتم!!گاهیم با ناراحتی میری و میگی :"من قهرم!!"البته یکی-دوثانیه ی بعد خندت میگیره و همه چیزو فراموش میکنی.توی این عکسم مثلا قهر بودی:
میشینی و میگی:"مامانی بیا با من صحبت کن"منم میشینم و دوتایی گپ مادر-دختری میزنیم.
خیلی نسبت ب وسایلت حس تملک داری و ب عبارت ساده تر "خسیسی" مخصوصا نسبت ب بچه های هم سن و سالت!!
این جامدادی ابتکاری کاملا ایده ی ذهن خلاق خودته :
کماکان با محمد پسرعموت لجی و هر وقت میبینیش میگی "محمد برو خونتون!!"
رابطت با میوه ها خوب شده و روزانه حداقل دو وعده میوه میخوری.سیب،خیار،هندونه،موزو خیلی دوست داری.تازگیها کره و مربارو هم ب برنامه ی صبحانه و گاهی عصرونه اضافه کردم ک خیلی خوشت اومده.
دندونهای آسیباب بزرگ بالاییت هم بعد از یه تب خیلی شدید شب هشتم فروردین جوونه زدن.
فرهنگ واژگان گل دخترم:
قبل=قلب
حگله ها=حلقه ها
هگه گوش=خرگوش
سَکارا=سرکار
اَسک=اشک
تخمِ غُر=تخم مرغ
حَولا=حلوا