خونه ی خاله کدوم وره؟
خاطرات نوزادی شاید بعدها ب خاطر نیان ولی توی احساسات آدم خیلی تاثیر دارن!
وقتی توی نوزادی از کسی محبت ببینی،بزرگ تر ک بشی همیشه حس خوبی نسبت ب اون شخص داری!
نه ماهه بودی ک برگشتم سرکار،یه روز در هفته میذاشتمت پیش مامان بزرگ و خاله محبوبه.
اوایل کمی سخت بود ولی بعدها اونقدر بهت خوش میگذشت ک حاضر نمیشدی برگردی خونه.
هنوزم ک هنوزه "بی بی" و "محوُوه" رو خیلی دوست داری!
فکر میکرم خاله ک ازدواج کنه رابطش با تو کمرنگتر میشه ولی الان "عموجمال"هم شده یکی دلتنگیهای روزانه ت!!
چند روز پیش خاله پیام داد ک عمو نیست و ازمون خواست بریم پیشش تا از تنهایی دربیاد.
از مدرسه ک برگشتم هنوز خواب بودی!بیدارت کردم و گفتم خاله محبوبه گفته محیا بیاد خونمون!!اونقدر ذوق زده شدی ک اجازه نمیدادی دست و روتو بشورم.با خوشحالی میپرسیدی:خاله؟حَــــیا بیاد؟(خاله گفته محیا بیاد؟)
این عکسو قبل رسیدن توی ماشین ازت گرفتم
ب محض ورود ب خونه سراغ عزتو(عروسک خاله) گرفتی و گفتی"عزت اُجـــاس؟وقتی عزت وارد شد!!!گفتی: "عزت عیبــــه،لباس بُـــتـــوش(بپوش)!!!!
لپ تاپ خاله در حال دانلود بود.پیشاپیش بهت هشدار دادیم ک نباید بهش دست بزنی.گرم صحبت بودیم ک ناغافل رفتی سراغش،همیکنه بهش دست زدی آلارم داد.از جا پریدی و گفتی:سلاااام...خوبی؟سلاحتی؟!!!!!!
شب ک عموجمال از اهواز برگشت از دیدنش واقعا خوشحال شدی.با پیراهن جدیدت ک دوخت خودمه قر میدادی و ازش میخواستی پارتنرت بشه!عمو ادای رقصیدنتو درمیاورد...حس مربیگری بهت دست داده بود،قرتو بیشتر میکردی و میگفتی:"نَـــــ....جمال،ایــجوری!!" و حرکاتتو بیشتر میکردی!!
طفلک عمو هنوز از راه نرسیده مشغول بازی باهات شده بود،بغلت میکرد و دور خودتون میچرخیدین.یهو سرش گیج رفت.ما ک خیلی ترسیدیم ولی شکرخدا چیزی نبود و بخیرگذشت.بعد ک سرحال شد باز میخواست تورو بچرخونه ولی تو قبول نکردی و میگفتی:"جمال بووَه (اووف)شد!!!
سیم رابط USBرو دستت گرفته بودی و میگفتی:هف تاب شاژ(لبتاپ شارژ)بعد رو کردی ب عمو و با لحن طلبکارانه گفتی:جمال...تُــمَـــک بکن!!!(کمک بکن)
کلی ب حرفات میخندیدیم.....بعد انشگت اشارتو نشون میدادی و میگفتی:"یه چیزی بُـــتُـــنَــــم!!(یعنی فقط به یه چیز دست میزنم)و این "یه چیزی" صدبار تکرار شد!!
خاله محبوبه هم واقعا سنگ تموم گذاشت و اینقدر اونشب بهت خوش گذشت و همه خندیدیم ک حیفم اومد خاطراتشو ثبت نکنم.
روزی نیست ک چندین مرتبه سراغشونو نگیری و نخای ببینیشون.جدیدا هم گیر دادی ب خندیدن عموجمال و همش میخوای بخنده و میپرسی "جمال چلا میخنده؟"(منظورت اینه ک نمیخنده)
میگن خاله بوی مادر میده.محیای من خوشحالم ک خاله هاتو دوست داری و اونام تورو دوست دارن.خوشحالم ک اگه روزی نبودم هستند کسایی ک تورو دوست دارن و شادت میکنن..ایشالا همیشه لبت خندون و دلت شاد باشه عسلک مامان.یه دنیااااااا دوستت دارم شیطون بلای مامانی