نفسِ مامان چهارده ماهه شد.
فکر نکنم هیچوقت سیزده ماهگیت فراموشم بشه!یه ماهِ سخت و پر از سرماخوردگی و بی اشتهایی و بی قراری و سقوط آزاد....
اما خدارو شکر ک گذشت.از ته دل دعا میکنم چهارده ماهگیت پر از سلامتی و شادی و خنده هایِ از ته دل باشه.
گل دخترکم تویِ این ماه بیشتر مشغول زورآزمایی با ویروسهای مختلف سرماخوردگی بود و خیلی فرصت نکرد استعدادها و شیرین کاریهای جدیدشو نشون بده!!نفسم داره روئین تن میشه!
خدارو شکر خانومتر شدی و برای خوراندن دارو نیازی به استفاده از زور بازو نیست.محترمانه میشینی و با یه بغض و کمی نق نق داروهاتو نوش جان میکنی!
با عروسکات خیلی مهربون شدی .باهاشون بازی میکنی،میبوسیشون و حتی از شیرمامانی بهشون تعارف میکنی!!
شیر مامانو به اسم "نونو" میشناختی.ولی جدیدا صاحب نظر شدی و خودت اسمشو به "نام نام" تغییر دادی!
وقتی بهت میگیم "اخم کن" چنان جدی اینکارو میکنی ک خودمونم ازت میترسیم!ایول جذبـــــــــه
شبکه براعمو خیلی دوست داری و ب تقلید از خود شبکه میگی بـَ بـَ بـَ بـَـــــــــــــ(بَــــــــــــ آخر یعنی براعم!!!!)
ماچ کردنو یاد گرفتی.البته تا الان فقط بابا و عروسکات مستفیض شدن و با صدا ماچشون میکنی.بهت میگیم "بووس بده" میای روی لب بوس میکنی!!
خودت ب تنهایی سوار تاب میشی و پایین میای
بیرون ک میریم مسیر خونه رو میشناسی و از یک کیلومتری خونه مسیرتو عوض میکنی و حاضر نمیشی برگردی خونه.کلی مکافات داریم واسه برگردوندنت!
برگه و کاغذ میاری و میگی"دو دو" و تا برگه پرنشه از شکلکهای مختلف "چشم چشم دو ابرو" ول کن نیستی!
توپو شوت میکنی میگی"د"(گل)
توی چشمت جوونتر شدم!!آخه ب جای "ماما" بهم میگی "دَ دَ"
ب همه جور پرنده میگی "تِـ تِــ"
ب بادمجون حساسیت داری و با خوردنش دونه های قرمز میزنی!
محیای من دخترکِ شیرینم،همه ی زندگیم فدای یه تار موت!خیلی دوستت دارم عزیزدلم.محیا گلی نـ فـ سِ مامانی تـــــــــو
محیا تا این لحظه ، 1 سال و 2 ماه و 0 روز و 22 ساعت و 52 دقیقه و 16 ثانیه سن دارد :.