محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

تاتیماسیون!!

1392/9/23 22:33
1,093 بازدید
اشتراک گذاری

برف

از اونجاییکه هدایت تکوینی در راه بردن محیام داره با تاخیر عمل میکنه!!!تصمیم گرفتم ب توصیه ی مهتاب جون(مامان علیرضا)عمل کنم و از عملیات تاتیماسیون ب عنوان کاتالیزور استفاده کنم!!!

در هر فرصتی محیارو تاتی میکنم.ب امید اینکه شیرین عسلکم شرمنده بشه و یادش بیاد سن و ماهی ازش گذشته و باید روی پاهای خودش راه بره!!

محیایِ من،شیرین عسلم،پلیز شیرینی تولد یکسالگیتو با تاتی کردن چند برابر کن!

تاتیماسیون

گل دخترکم اینروزا ب خوردن لیموشیرین،موز و شلغم علاقه ی زیادی نشون میده.کماکان استامبولی دوست داره.روز جمعه برای اولین بار ماهی رو تست کرد  حسابی استقبال کرد.ظاهرا مثل مامان ماهی دوستی!

پازل

پسندها (2)

نظرات (36)

مامان محیا
24 آذر 92 1:25
کار خوبی میکنی که تلاش میکنی که محیا گلی راه بره ولی هنوز دیر نشده نگران هم نباش .هر بچه ای یه طوری عمل میکنه یکی زودتر راه میره یکی دیرتر راه میره یکی زودتر به حرف میاد یکی دیرتر .عملکرد هاشون متفاوته
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
آره عزیزم،منم نگران نیستم فقط نمیدونم چرا فکر میکنم اگه راه بره خیلی خانوم میشه
مامان محیا
24 آذر 92 1:26
نوش جونت خاله جون. بخور عزیزم اینا همش مقویه. دوستت محیا هم عاشق ماهیه
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
اینم یه وجه مشترک دیگه بین محیاهامون
مامان لي لي
24 آذر 92 4:02
خصوصي خواهري
مامان لي لي
24 آذر 92 4:03
اي جان دخملمون به زودي يك سأله ميشه
مامان لي لي
24 آذر 92 4:05
اي جان دخملمون تاتي ميكنه الاهي فدات شم من ناز دختر انشالله كه راه مي افته تا يكسالگيش البته أصلاً دير نشده
مامان لي لي
24 آذر 92 4:06
خوش خوراكي مثل اوا اوايي هم عاشق شلغمه خاله جون
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ای جااانِ دلم
مرضیه مامان محیا
24 آذر 92 12:21
ای جونم محیا هم منم عاشق لیموشیرین و شلغمه به نظرم هنوز دیر نکرده دخترمون منتظره ببینه تولد یکسالگی مامان فاطمه براش چکارمیکنه بعد تواناییهاشو رو میکنه رو ماه دخترمونو ببوس اینم پیش پیش تقدیم به محیابانو واسه تولدش[گل
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
واقعا اینو خوب اومدیپس باید سنگ تموم بذارم ک یهو بدوه
مامان حلما
24 آذر 92 13:39
واااااااااااااااااای چه زود گذشت مامانی چند روز دیگه تولد محیا گلی است این گلها همش تقدیم به محیا جون محیا جون از همین الآن بهت میگم تولدت مبارک ایشاالله صد سال زنده باشی.
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
آره...واقعا چ زود گذشت.این قافله ی عمر عجب میگذرد.ممنون از لطفت عزیزم
نرگس
24 آذر 92 13:57
تاتیماسیون اخی عزیزم.....دخملیمون دوست نداره تکونی به خودش بده هااااااااااااا فاطمه جون یعنی بچه ها از کی باید راه برن؟؟؟؟؟؟؟ مگه الان واسه محیا دیر شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟من نمیدونم زمان کارهایی که باید بچه ها انجام بدن فکر کنم باید یه کم تحقیق کنم
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ن هنوز دیر نشده.ولی نرگس جون بچه ک راه بره لباس ب تنش خیلی قنگتر معلوم میشه و راحتتر میشه بیرون بردش(البته فک کنم هااا)نیازی ب تحقیق زیادی نداری،ما نقش دایره المعارف آنلاینو واست بازی میکنیم
منصوره مامان زهره
24 آذر 92 15:00
تاتیماسیون! فاطمه جون چرا دخملمونو اذیت می کنی؟! به وقتش خودش را میره! زهره چند روز مونده به سیزده ماهگی یهو راه افتاد...
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
منصوره،بامزه اینجاس ک من راهش میبرم میگم تاااتی،بعد خودش روی دست و پا میره میگه تااااااذیت نمیکنم،خوشش میاد
مامان الینا
24 آذر 92 15:11
خیلی اصطلاح جالبی بود مامانی عجله نکن به اونجاش هم میرسی عزیزم خیلی شرمنده محبت هات و همراهی هات هستم ممنون گلم واقعا نمی دونم چی بگم که شایسته لطف و درک بالای تو دوست عزیزم باشه ممنون
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
خیلی ماهی الهه جون
مامان فاطمه
24 آذر 92 16:57
قربون تو گل دخترم برم که ماهی دوست داری... مامانی خیلی عجله نکن همه بچه ها که یه جور نیستن.ایشالله محیاگلی هم به موقعش راه میفته. تازه میخوای زودتر راه بیفته که چی بشه؟فقط فضولی هاشون چند برابر میشه!!!! حوصله داری ها
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
وااای واقعا از این فضولتر هم مگه ممکنه؟
خاله رها
24 آذر 92 19:51
خاله جونم چقد ناز و خانم شدی..آفرین به محیا جونم ک با خوش خوراکی لبخند به لب مامان مینشونی... خیلی دلتنگتم خاله جون
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
آخ جون بالاخره خاله رها اینورا پیداش شدخوش اومدی خاله جونم،دلتنگتونیم
الهام مامان محیا
24 آذر 92 23:52
قربون تاتی تاتی کردن محیا جونم... نگران نباش فاطمه جون یهو دیدی داره به جای تاتی کردن می دووه بوووووووووووووووووس
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
بــــــــــــــه به خاله الهامِ گل
مامان لي لي
25 آذر 92 1:35
انسان های ساده را احمق فرض نکنیم......باور کنیم.....آنها خودشان نخواستند که “هفت خط” باشند...
مامان لي لي
25 آذر 92 3:26
کافه چی قهوه بیار تلخ تلخ دروغ هایش آنقدر شیرین بود که هنوز دلم را میزند...
mahtab
25 آذر 92 8:17
عزیزم حساسیتو به راه افتادن به موقع دخترت(تولدش) میفهمم اما به عنوان یک مادری که بچش راه افتاده بهت میگم اصلا ناراحت نباش مهم اینه که سلامت باشه و اخرش راه بیفته برو به این ادرس :http://weineurope.blogsky.com/1392/09/20/post-914/%D9%BE دخترشون تو 15 ماهگی راه افتاده، انگلیس هم هستند ، دکتر گفته مشکلی نیست
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ن عزیزم اصلا ناراحت یا نگران نیستم،ولی دوست دارم زودتر راه رفتنشو ببینم.ب قول خودت یه جور حساسیت مادرانه
مهدیه ( مادر دختری)
25 آذر 92 10:43
دختر ما هم همش دستش تو دست باباشه و داره تاتی می کنه. خیلی بامزه میشن آدمو یاد کارتون ها ی دورا نبچگی مون می اندازن!
مامان امیرمهدی
25 آذر 92 14:51
باشه عزیزم هر کاری از دستم بر بیاد برات انجام میدمتولدش پیشاپیش مبارک
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
مرسی عزیزدلم
مینا مامان روشا
25 آذر 92 22:38
قربون گل دختر شلغم دوست مامانی ایشالا زودی راه رفتنش رو هم میبینی
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
مرسی عزیزم،ایشالا
خواهر فرناز
26 آذر 92 20:04
عزیزم انگار نظر من برای شما ثبت نشده؟ دختر خاله من 1سال و3ماهش بود راه افتاد نگران نباش
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
وااااای فاطمه جون نگو ،یعنی ممکنه محیایِ منم اینقده دیر راه بره؟
مامان محیا
27 آذر 92 1:30
دوستتون دارم واز دور میبوسمتون
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
خیلی عزیزی خاله فرزانه
مامان لي لي
27 آذر 92 3:12
پشت هر کوه بلند ، سبزه زاريست پر از ياد خدا و در آن باغ کسي ميخواند که خدا هست دگر غصه چرا ؟ آرزو دارم خورشيد رهايت نکند و غم غصه هرگز صدايت نکند .
خواهر فرناز
27 آذر 92 7:42
عزیزم شاید بشه با ورد درست کرد ولی من تا حالا باهاش درست نکردم موفق وموید باشید
مامان پرنیا
27 آذر 92 11:17
سلام عزیزم باشه عزیزم هر کمکی خواستی بهت می کنم
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
ممنون از لطفت
مامان آوا
27 آذر 92 15:27
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام به مامان گلی ومحیا جونم ببینم اونجا برف اومده؟ اینجا که هوا خیلی سرده برف نیومده هاااااااااااااااااااااااااااااااااااا وای چقد دلم براتون تنگ شده بود تاتیماسیون محیا جونم به کجا رسید میدونم چه ذوقی داری واسه راه رفتنش ولی بعدا پشیمون میشی
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
سلاااااااااااام مژده گلیِ خودم ن بابا برف کجا بود؟شهرای بالا برفو میبینن و لذت میبرن،ما سوزشو حس میکنیم و خونه نشین میشیماینجام حسابی سرد شده اره،همه میگن
مامان آوا
27 آذر 92 15:30
انار بیار دون کنم غماتو دون دون کنم هندونه بیار قاچ کنم لوپتو بده ماچ کنم غمتو بده چال کنم بخند تا من حال کنم پیشاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااپیش یلدا مبارک
✿فاطمه✿(مامان محیا و حسام)
پاسخ
اولین تبریک یلدایی بود مرسی عزیزم
مامان آوا
29 آذر 92 12:14
وای باران باران شیشه پنجره را باران شست از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ اسمان سربی رنگ من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ میپرد مرغ نگاهم تا دور وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست خواب رویای فراموشیهاست خواب را دریابم که در ان دولت خاموشیهاست من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم و ندایی که به من میگوید گر چه شب تاریک است دل قوی دار سحر نزدیک است دل من در دل شب خواب پروانه شدن میبیندمهر در صبحدمان داس بدست خرمن خواب مرا میچیند اسمانها ابی پر مرغان صداقت ابیست دیده در اینه صبح تو را میبیند از گریبان تو صبح صادق می گشاید پر و بال تو گل سرخ منی تو گل یاس منی تو چنان شبنم پاک سحری نه از ان پاک تری تو بهاری نه بهاران از توست از تو میگیرد وام هر بهار این همه زیبایی را هوس باغ و بهارانم نیست ای بهین باغ بهارانم تو
مامان آوا
29 آذر 92 12:20
دوسسسسسسسسسسسسسستتتون دارم میبوسمتون کجایین بابا
مامان لي لي
30 آذر 92 6:11
یک ترانہ مےتواند لحظہ اے را تغییر دهد . . . یک ایده مےتواند دنیایے را عوض کند . . . یک قدم مےتواند سفرے را آغاز کند . . . اما یک دعا مےتواند حتے ناممکن را ممکن کند . . . زیرا ضامنش خداست . . . بضمانت او دعايتان مےکنم تا ھیچ سنگے در راھتان نباشدو تا ابدشاد باشيد . . .يلداي زيباتون مبارك
مامان مریم
30 آذر 92 10:45
میان همهمه برگ های خشک پاییز فقط تو ماندی که هنوز از بهار لبریزی روزهای آخر پاییزت پر از خش خش آرزوهای قشنگ ! یلدا مبارک
مامان آوا
30 آذر 92 10:53
دوستی های دیرینه معنای خوش زندگی هستند هرکجا هستی باش به یادت حس خوبی دارم میبوسمتون
مامان ماهان
30 آذر 92 23:36
شب یلداست؛ شبى که در آن انار محبت دانه مى شود و سرخى عشق و عاطفه، نثار کاسه هاى لبریز از شوق ما؛ شبى که داغى نگاه هاى زیباى بزرگ ترها در چشمان کودکان اوج مى گیرد و بالا مى رود.يلداتون مبارك
مامان محیا
1 دی 92 2:40
اولین یلدای محیاجونی مبارک
مادر امیدوارمادر امیدوار
25 شهریور 98 6:38
خدای عزیزم، لطفا مرا از تمام چیز هایی که قلب تو را می شکند پاک بنما. آمین
مادر امیدوارمادر امیدوار
25 شهریور 98 6:39
خدا جونم مارو از هر چی كه از طرف تو برام فرستاده نشده در امان بدار! آمین