گل دخترم یازده ماهه شده!!
پارسال همین وقتا بود ک می ایستادم توی ایوونِ کوچیکِ خونمون و غرق لذت میشدم از تماشای بارون.
دستمو روی شکمم میذاشتم و می گفتم:"محیایِ من،کی میای تا با هم بارونو ببینیم؟کی میای تا قشنگیای دنیارو نشونت بدم؟".....و حالا تو کنارمی.بغلم آروم میگیری و ب صدای بارون گوش میدی.
یازده ماهه ک میتونم ب چشمای قشنگت نگاه کنم و آروم توی گوشِت بگم:"دوستت دارم"
یازده ماهه ک صدای خنده ها و گریه هات،آهنگِ خوش صدایِ زندگیم شده.
توی این یک ماه میتونی اصوات "ز،ث و ش" رو ب خوبی ادا کنی.
بیشتر از قبل سعی داری اصواتو تقلید کنی.
بیست و هفت آبان دندون پنجم و اول آذر دندون ششمت جوونه زد
بخاطر دندون و سرماخوردگی،خیلی خیلی کم اشتها شدی.
رکورد تنها ایستادنت ب 20 ثانیه رسیده.
غرغر ک میکنی،انگشت اشاره ی دست راستتو نشون میدی!!اینکه منظورت تهدیده یا اشاره،الله اعلم!!
یه هفته ب صورت افتخاری گفتی "ماما" تا ثابت کنی "میتونی،اما نمیخوای!!!"و باز برگشتی ب بابا!!بهت میگیم بگو "ماما" با نامردیِ تمام میگی"بابا"
بهت میگیم بگو"باشه" سرتو با جدیت پایین میاری و میگی"بااااا"
ناراحت ک میشی بغض میکنی و سعی میکنی بغضتو بخوری!!!الهی دورت بگردم اینکارت دل سنگو هم آب میکنه چ برسه ب دل مامان و بابا!!
مثه مامانت عاشق استامبولی هستی!
ماجراجو شدی و پشت مبلها قایم شدن سرگرمی جدیدته.
وقتی میخواستیم بهت دارو بدیم روی چهار دست و پا،با سرعت زیاد میرفتی توی اتاق و درو میبستی!!
وقتی بخوای کسیو صدا بزنی میگی:"...دّ...."
و .......دوروزه ک لب ب غذا نمیزنی،امیدوار بودم حالت بهتر بشه و اشتهات خوب شه،اما بدتر شده،لاغر شدی عسلِ مامان.
پ.ن:بچه ها کسی از بهارجون مامان برسام خبری نداره؟خیلی وقته نیست.وبلاگشم آپ نکرده و حتی نظراتشم تایید نمیکنه.هم دلتنگشم و هم نگران!!