مخربِ عزیزتر از جان!
مزیت وبلاگ داشتن اینه ک وقتی محیام خرابکاری میکنه،ب جای اینکه ناراحت بشم از اینکه سوژه ی یه پست جدید جور شده خوشحال میشم!
توی این فکرم ک یه نسخه از وبلاگمو بفرستم سازمان ملل!!مطمئنم محیا رو هم جزء بزرگترین مخربها ثبت میکنن!
فقط کافیه چند ثانیه صدای خوشگلشو نشنوم!مطمئن میشم شیرین عسلم یه گوشه مشغول خرابکاریه!
الهی مامان فدایِ دخترِ خرابکارش بشه ک اینقده شیطون و شیرینه
اینا دست گل یکی-دو روز پیش نازنین محیایِ منه ک با دستمال کاغذی ب آب داده.
ظاهرا متنبه شده و لبشو با پشیمونی گاز گرفته.اما گول ظاهرو نباید خورد!!
اینم دست گل مشابه با دستمال لوله ای
بخاطر شیطنتهایِ گل دخترم،مجبور شدیم جای تلویزیونو عوض کنیم.ب امید روزی ک محیام بزرگتر و خانومتر بشه.
هوای اینروزای خوزستان،اگه بارون درکار نباشه،بابِ بیرون رفتنه.
چند روز قبل با خاله شهلا اینا ناهارو بردیم کنار سد.جای همه ی دوستان خالی حسابی خوش گذشت.
محیاگلی هم هوای تازه و خوب زد ب بدن!
عادت همیشگی من اینه ک بعد از بیدار شدن همه ی درا و پنجره های خونه رو باز میذارم تا هم هوایی عوض شه و هم از هوای صبحگاهی بی بهره نمونیم.
دیروز صبح مشغول آشپزی بودم.چند دقیقه چشم برداشتن از محیاگلی کافی بود تا خودشو ب پله های بیرونی برسونه و فقط خدا رحم کرد ک ب موقع رسیدم و اتفاق بدی نیفتاد
خدایا شکرت بخاطر همه چی....بخاطر اینکه محیارو ب ما عطا کردی....بخاطر اینکه حافظشی....و بخاطر اینکه همیشه هستی و مهربونی
پ.ن:یه تشکر ویژه از مامان لی لی گل ک با راهنماییش بالاخره تونستم موهای محیاگلیمو ببندم