محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 30 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 1 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

محیا در نقش منکرات!

1392/7/23 9:16
1,116 بازدید
اشتراک گذاری

محیا در خواب

میگن "دختر هوویِ مادره"!!!با این تجربه ی کمی ک توی دختر داری دارم،داره بهم ثابت میشه!!چشمکاز خود راضی

از دست این شیرین عسل خانوم مگه میتونم دست ب وسیله ای بزنم؟فوری مثه برق و باد خودشو میرسونه و وسیله رو چنگ میزنه و ازم میبره!

از ترست جرات ندارم دست ب موبایل و لپ تاپ بزنم

جدیداً هم علاوه بر ایفای نقش جاروبرقی توی خونه،ایفای نقش منکرات رو هم برعهده گرفتی!نیشخندکافیه بابایی دستمو توی دستش بگیره یا سرمو بذارم روی پاهاش،هرجای خونه ک باشی انگار بوی لاو ب مشامت خورده باشه یهو ظاهر میشی....لب بالاییتو میدی بالا،چشاتو میبندی و میای سراغمون و دستشو ازم دور میکنی و خودت میشینی بغلمخنده

الهی مامان فدات شه ک مامانو فقط واسه خودت میخوایماچقلب

محیا روی تاب

هرچند توی این سن وسایلی ک بتونی توی پارک ازشون لذت ببری خیلی محدودن.اما از بین همونا از "تاب" بیشتر از همه خوشت میاد و وقتی میریم پارک یه تاب دربست خودت میشهچشمکبچه های دیگه هم از اینکه میبینن با این سن کم روی تاب چه ذوقی میکنی و میخندی خوششون میاد و اصراری نمیکنن ک زود جاتو عوض کنی.دو شب قبل خاله شهلا(دوست مامانی) یه تاب واست فرستاد.از تجربه ی "پارک در خانه" حسابی ذوق کردی.دست خاله درد نکنه ک محیامو خوشحال کرد.

محیا با کلاه

پ.ن:اینروزا ک برای تایپ سوالات و فعالیت توی انجمن دبیران زبان و ب روز کردن وبلاگ محیا و وبلاگ کاریم و... استفادم از لپ تاپ بیشتر از قبل شده،علاقه ی محیا ب لپ تاپ واقعا داره مشکل ساز میشه.اگه راهکاری دارید ممنون میشم راهنماییم کنید

پسندها (4)

نظرات (40)

مامان آوا
23 مهر 92 13:40
الهی قربون اون شکل ماهت بشم
ماشالله فاطمه جون هرروز داره هزار ماشالله ملوس وملوس تر میشه
دلم میخوادبچلونمشششششششششششششششش


مرسی عزیزم شما لطف داری
مامان محیا
24 مهر 92 1:51

الهی بمیرم واسش که همه ی کاراش بامزه است.
قربون خواب نازت برم
والا این محیایی که من میشناسم دست از لپ تاپ بر نمیداره بهتره وقتی خوابه به کارای کامپیوتریتون برسی یا میتونی لپ تاپ رو روی میز کامپیوتر بزاری مثل ما که لپ تاپمون روی میز یه جا ثابته اینجوری دستش به بالای میز نمیرسه .
عید قربان هم بر شما وخانواده ی گلتون مبارک هزاران شاخه ی دوستی ومحبت نثار شما و محیاجونی



مرسی از لطفت عزیزم
عید شما هم مبارک باشه
راهکارتو امتحان میکنم و نتیجه رو گزارش میدم
مامان نرگس
25 مهر 92 16:46
محیا جونی چه ناز خوابیدی خاله
فاطمه جون من خودم عاشق تاب خوردنم.
این دخترهای ناناز که جای خود دارن.
فکر کنم اخرین باری که تاب خوردم سیزده بدر امسال بود. چقدر خوب بود.....اگه دخترم به مامانش بره


مرسی خاله جون
آره منم عاشق تابم.پس محیا هم ب مامانش رفته
الهام مامان محیا
26 مهر 92 9:49
اول بگو ببینم پس نظر من کو؟؟؟؟؟؟؟؟؟چرا تایید نشده!!!!!!!!!!!

نکنه باید سانسور بشه!!


سلااام گلی
صبح بخیر!کدوم نظر؟
اینجا از سانسور خبری نیس ولی ناقلا کامنت سانسوردار میذاری؟
بازم نظراتو چک کردم.اثری نیست ک نیست
الهام مامان محیا
26 مهر 92 10:11
هیع وایه من مامان

حالا دیگه پیش بچه وملق بازی

0 عشق بازی)



دیگه عشق وعاشقی ممنوع

تاب ات هم خیلی توپه دست خاله درد نکنه

چطوره لب تاب اسباب بازی واسش بگیری

اصلا داریم همچین چیزی؟

رمز رو دادم ها ! چک کردی؟




بعلههه دیگه.واقعا فک میکنی این وروجکا اسباب بازیو تشخیص نمیدن؟میدونی چندتا موبایل اسباب بازی براش گرفتم ک دست از سر موبایلم برداره و بیفایده بود؟

هه هه اینی ک فرستاده بودی رمز بود؟الان میام مراسم رونمایی

خاله شهلا(مامان دانیال)
26 مهر 92 21:39
محیا جون این قدر مظلومانه خوابیدی یکی که تو رو نمیشناسه میگه چه آروم و مظلووووووم[نیشخند

خاله قربونت بشه


آره بچه ها توی خواب خیلی مظلومن
مرسی خاله جون
بهار مامانه برسام
27 مهر 92 5:30
سلام گلم
ممنون از لطف و محبتت که با کامنت های خوبت کلی بهم عشق و انرژی میدی
عزیم واقعا در جواب محبتت نمیدونم چی باید بگم
خیلی ماهی
دوستت دارم هم خودت رو هم ناز گل خوشملت رو که شده مامور اجرائیات
عزیزم نشنیدی میگن دختر دار که شدی دیگه پیرهن قرمزت رو در بیار
نه فدات شم شوخی کردم
خوب ناز گل ما عشقش شمایی و دوست نداره عشقش رو با کسی قسمت کنه انشاالله یه کم که بزرگ تر بشه این مدل رفتارها هم کمتر ازش سر میزنه و خودش بیشتر سعی میکنه روابط شما رو خوب تر کنه
گلم در مورد اینکه پای سیستم راحت بشینی باید بهت بگم تازه الان روزای راحتیته بزار یه کم دیگه بگذره...برسام که این مدته خصوصا از وقتی دندونپزشکی میرم و یه تایمی منو نمیبینه و در اصل کمتر از قبل منو داره میبینه خیلی حساس شده و تازگی ها اصلا دوست نداره منو پشت سیستم ببینه و مدام میاد بغلم میشینه و یا دستمو میگیره یا صورتم رو بر میگردونه سمت خودش که منم میبینم اینطوری کلا بیخیال نت میشم و بلند میشم میرم با آقا میشینیم فیلم و کارتون میبینیم یا بازی میکنیم خلاصه اینکه این فسقلی ها ما رو فقط واسه خودشون میخوان و امان از فردایی که بزرگ میشن و معلوم نیست مثل این روزا ما رو بخوان؟مال ما باشن؟ یا ......منکه اصلا دوست ندارم به اون روزا فکر کنم

سلام عزیزم
بقول الهام مامان محیا:هیع وایه من
آره فک کردن ب اون روزا ممکنه شیرینی این روزامونو خراب کنه
بهار مامانه برسام
27 مهر 92 5:32
جون دلم چه ناز خوابیده
قربون اون رویه تاپ نشستنت عزیز دلم
مامان گل دخمل نازمون رو از طرف من بوس بوسیش کن
عزیز دلم بازم ازت ممنونم که انقدر به ما محبت داری
گلم برات از صمیم قلب بهترین ها رو از خدا میخوام و از خدا میخوام همیشه بهترین ها رو قسمت خودت و خانواده ی محترمت کنه


مرسی عزیزدلم
واسه بهارجونم
واسه برسام عزیزم
بهار مامانه برسام
27 مهر 92 5:46
راستی گلم تویه دو تا پست قبل ترت گفته بودی محیا جون چند ثانیه واستاده و بعد گفتی یعنی میشه به همین زودیا تاتی تاتی کنه در جواب میخواستم بهت بگم آره میشه تاتی تاتی رو به این زودی شروع کنه
انشاالله که محیا جون هم مثل برسام زود راه میفته برسام هم از نه ماهگی همینطوری پا میشد و بدون کمک از چیزی خودش یه چند ثانیه وای میستاد و خلاصه ماه دهم دیگه تاتی تاتی میکرد البته خیلی خوب راه نمیرفت و گه گاه زمین میخورد ولی ماه یازدهم دیگه خوبه خوب راه میرفت و میتونست بدو بدو هم کنه ولی موقع بدو بدو گاهی میخورد زمین
برسام کلا همه چیز رو خیلی زود شروع کرد ولی راه رفتن زودش یکی از دلایش استفاده از روروئک بود پسر یکی از فامیلای ما مثل برسام سوار روروئک نمیشد و تا میشست تویش گریه میکرد و 15ماهگی تازه شروع کرد به تاتی تاتی کردن و الان که برسام همه کار میکنه اون تازه میتونه خوب راه بره و نمیتونه بدو بدو کنه و تا یه کم تند راه میره میخوره زمین
کلا روروئک خیلی به قوی شدن ماهیچه های پا کمک میکنه و خیلی به بچه در راه رفتن کمک میکنه محیا عسلی هم روروئک نشسته انشاالله مثل برسام دیگه کم کم شروع میکنه به تاتی تاتی کردن

نااازی
ماشالله برسام خان توی همه ی کاراش زرنگ بوده
توی روند تکاملی محیام بیشتر از همه انتظار دوچیزو میکشم یکی تاتی تاتی کردنشه و یکی هم وقتی زبون باز کنه و بهم بگه مامانی دوستت دارم
مامان آوا
27 مهر 92 10:14
خاله جونم سلام
آخرش مامانی های محیاها
این اسم منو از مژده به عاطفه تغییر میدن
خوبی خانومی؟ممنون از اظهار لطفت
کجایی خانومی خوبی؟محیای نازم چطوره؟خوبه؟خودت چه میکنی؟اوضاع واحوالاتت چطوره؟
دوستتون داریم خاله جونم
محیای عزیزم رو ببوس
مامان مژده وآوایی



سلام ب روی ماهت گلم
اتفاقا منم از رو دست الهام جون نیگا کردم
خدارو شکر خوبیم
همینکه یه فرصت گیرم بیاد (ک معمولا وقت خواب محیا فرصت میشه)فوری میام نت.اما مشکل اینجاس ک از این فرصتها زیاد گیرم نمیاد
مامان آوا
27 مهر 92 10:17
نه هیشکی نمیگه آوا شبیه منه البته فقط رنگ پوستش به مامانی نرفته ولی کلیه اعضای چهره س مث خودمه
به قول مادر شوهری:آوا قربونش بشم عییییییین باباشه (تاکید بر شباهت )


بچه ی خوشگل داشتن این دردسرا رو هم داره
هر دو خونواده اصرار میکنن نوه ب بچشون رفته
معمولا مادربزرگا بیشتر از خود مامان باباها ب این موضوع اصرار دارن
مامان نرگس
27 مهر 92 19:53
ممنون عزیزم که به ما سر میزنی

روی ماه محیا جونو ببوس


مرسی گلم
مامان محیا
29 مهر 92 1:03
سلام خانم معلم؟ چطوری ؟بادرسا چیکار میکنی؟راستی شما که دبیر زبانید میتونید مکالمه به طور کامل صحبت کنید؟یه دفعه این سوال توی ذهنم پیش اومد

محیاجونیم چطورهراستی لپ تاپ رو چیکار کردی از دست این وروجک




سلام ب روی ماهت عزیزم

خوبیم....بهتره بپرسی درسا با ما چ میکنن؟

مکالمه کار سختی نیس چون هرواژه ای ک خودت بخوای ب کار میبری و با دایره ی لغات خودت منظورتو میرسونی

همچنان درگیریم!!بالا هم ک باشه بهونه میگیره و گریه میکنه ک بش برسه.بیشترم تقصیر خودمه....عکساشو آهنگ گذاری و تبدیل ب فیلم کردم.هروقت بهونه میگرفت واسش میذاشتم.الان فک میکنه لپ تاپ اختراع شده ک فقط فیلم خودشو پخش کنه

مامان آوا
29 مهر 92 1:13
سلام مامان جونم
خوبی عزیزم
خانوم گل خیلی دلم واست تنگ شده بود.بیکار نیستی هم که بیای توی نت به ما سر بزنی عزیزم
هیچی عزیزم دیگه دوستای گلم عکس با چهره من یه آشنایی پیدا کردن گفتم که عکس خودمو دیگه بردارم
راستی شما یه عکسی از خودتون نیزارید تا با روی ماهت هم آشنا بشیم
دوستت دارم دوست جونیم
ببوس محیای عزیزم،
فرشته مهربون ودوست داشتنی ام رو

سلام گلی
خوبی مژده جون(دیدی درست گفتم)
نگو ک کامنتام نرسیده!!فرصت نمیکنم زیاد بیام ولی هروقت بیام حتما بهت سرمیزنم.ب روی چشم انشالله میذارم
آوای گلمو از طرفم ببوس

مضيه مامان محيا
29 مهر 92 12:37
سلام فاطمه جون
ماشاا.. به اين باهوشي محياجون محياي من هنوز نميتونه نقش منکرات رو بازي کنه ممنون از اينکه بهم سر زدي اين روزا حسابي سرم شلوغه تا ظهر سر کارم چهارشنبه هم عروسي داداش همسرمه حسابي درگيرم ميام پيشتون محياجون رو از طرف من ببوس

به به ایشالله همیشه ب جشن و شادی
تا باشه از این درگیریها باشه
نظر لطفته عزیزم،محیاگلی شما یه ماه کوچیکتره،یه ماه واسه زیر یه سال توی تکاملشون خیلی تاثیر داره
مامان لي لي
30 مهر 92 16:06
اي جانم چه دخمل نازي دارين
خوشحال شدم بم سر زدين بازم تشريف بيارين خوشحال ميشيم،
نمكه خواستني
شمارو لينك ميكنم💐💐

مرسی خانمی
نظر لطف شماست
با افتخار لینک شدید

مامان آوا
30 مهر 92 16:57
سلام خانوم خانوما خوبی گلم؟
چه خبرا؟خوبی عزیزم
محیاجونم چطوره؟
اوضاع واحوالات خوبه الحمدلله؟
میگم راستب بهم نگفتی کدوم شهرخوزی؟من که ایذه ای بودم
بگو کجایی تا بیام بهت سر بزنم


سلاااام گلی
مرسی عزیزم
یه دنیا ممنون ک اینقد مهربونی و یادمون هستی
الان میام وبلاگ آواجون،آدرس میدم....حرف زدی باید پاش بمونی!!واقعا خیلی خوب میشه ک دوستیامون ادامه پیدا کنه
مامان حلما
30 مهر 92 17:35
سلام مرسی از حضور گرمت
محیا گلی تابت مبارکت باشه این بوسا همش واسه تو


مرسی خاله جون
روی ماه حلماگلی رو از طرف من و محیا ببوس
مامان حلما
30 مهر 92 17:40
آره مامانی چند روزیه میرم مدرسه اونم پسرونه یه کم واسم سخته چون تا حالا تجربه تدریس تو پسرونه رو نداشتم .حلما جونم دو روز اول چون واکسن شش ماهگیش رو زدیم یه کم اذیت شد ولی امروز مامانم میگفت خیلی آروم بوده و اذیت نشده آخه میدونی من حلما جونو میذارم خونه مامانم .یه سوال ازت بپرسم به نظرت پسرها تو سن 8 سالگی با چه شیوه ای تو راه میان؟ دخترا خیلی احساسین با یه قربون صدقه رفتن سریع حواسشون رو جمع میکنن .نمیخوام واسشون یه معلم سخت گیر و خشک باشم.

آخییی ناززززی
حتما خیلی سختت بود باوجود واکسن بذاریش و بری مدرسه!
خداروشکر ک خوب گذشت.انشالله بقیش راحتتره چون هردو عادت میکنید.و خدارو هزار بار شکر ک مجبور نشدی بذاریش مهد یا پیش پرستار.چ جایی بهتر و مطمئنتر از خونه ی مامانت؟دستش درد نکنه ک نگهش میداره
راستش من خیلی از اخلاق پسرا توی این سن نمیدونم ولی خودت معلمی و بهتر میدونی ک هنر معلمی ب اینه ک درعین مهربون بودن بچه ها ازت حساب ببرن.برای پسرا هم همینطور باید باشه.امیدوارم توی کارت موفق باشی عزیزم

بهار مامانه برسام
30 مهر 92 23:23
گل نازم مرسی از محبتت
خانم گلم امروز از اون روزایی بود که اصلا حال روحی مناسبی ندارم چون دیشب خواب دیدم یکی برسام رو ازم میدزده و هرچی میگردم نمیتونم برسامم رو پیدا کنم انقدر تویه خواب گریه کردم که با گریه از خواب بیدار شدم کلا امروز اصلا روز خوبی نداشتم
ولی وقتی میام و محبت های شما دوستای گلم رو میبینم حالم بهتر میشه
قربونت شم عزیزم که باد منم هستی
روی ماه عسل دخملی رو ببوس مامان مهربون

وااای بهاجون چ خواب وحشتناکی صدقه بده انشالله چیزی نیس
واقعا خواب بد تاثیرش از اتفاق بد هم بدتره.ب خوابت زیاد فکر نکن عزیزم انشالله تعبیرش خوبه
نبینم بهارجون شاد و پرانرژی ناراحت باشه

مامان حنانه زهرا
1 آبان 92 6:22
وای عزیزدلم نگو که منم دخملم امونمو بریده.میفهمم که چقدسخته وبی نهایت شیرین


مامان الینا
1 آبان 92 8:56
الینا هم دقیقا همینطوریه به قول شما تا بوی لاو به مشامش می خوره میاد و با عصبانیت سرو صدا میکنه بعدش هم قهر میکنه و باید بریم کلی منتش رو بکشیم!!!من هر قوت میخوام با لب تاب کار کنم سر الینا رو به یه چیز دیگه گرم میکنم مثلابهش مداد و کاغذ میدم نقاشی بکشه یا اجازه میدم با کتابهای تو کتابخونه بازی کنه ولی مدت زمانش کوتاه کلا وقتی بچه ا خوابن باید این کارا رو کرد!


انشالله خدا ب ساعات خوابشون برکت بده تا ما بتونیم ب کارامون برسیم
الهام مامان محیا
2 آبان 92 0:54
میبینم که تکیه کلام میدزدی
هییییع وااااااایه من

روزی که خدا گل خلایق سرشت
بالای در بهشت اینگونه نوشت
بی مهر علی ورود اکیدا ممنوع
با حب علی بیا که بازست بهشت
"عید ولایت بر
نی نی وبلاگیها مبارک "


نه دیگه،چون با ذکر منبع گفتم"دزدی" ب حساب نمیاد و مشمول قانون کپی رایت نمیشه
ب شما و محیاخانوم هم مبارک باشه
بهار مامانه برسام
2 آبان 92 4:44
گل نازم ممنون از محبتت که به ما سر زدی و تولدم رو تبریک گفتی
البته من عکس ها رو با تاخیر گذاشتم ولی تبریک شما دوستای گلم باعث شد امسال دو بار حس خوب روز تولدم رو داشته باشم
قربون محبتت


خواهش میکنم گلی
ایشالا این حس خوب همیشگی باشه
بهار مامانه برسام
2 آبان 92 4:50
ناز گلم از دلداری دادنت هم ممنونم
راستش تا بیدار شدم همونطور که مثل دیوونه ها گریه میکردم رفتم خوابم رو به آب گفتم آخه میگن آب چون مهریه خانم زهراست اگه خواب بد رو به آب بگید به خیر تعبیر میشه خصوصا منکه دور از اینبار هر خوابی میبینم تعبیر میشه برام دیدن این خواب خیلی سخت و عذاب آور بود باورت میشه هنوز از شوکش در نیومدم
صدقه هم دادم حتی آیت الکرسی هم خوندم و صلوات هم فرستادم ولی نمیدونم چرا دلم آشوبه.......
خدا به خیر کنه از ترسم از خونه پامو بیرون نزاشتم
البته مطمئنم خدا انقدر مهربونه که با من چنین کاری رو نمیکنه خصوصا که من تا به حال بد کسی رو نخواستم و تازه از همه ی اینا بگذریم دعای دوستای خوبی مثل شما پشت سر برسام منه پس صد در صد مطمئنم هیچ وقت اتفاق بدی نمی افته ولی باز احساسات مادرانه باعث میشه اینطور بی قراری کنم
کلم باز هم ممنون از محبتت
روز ماه آوا گلی رو از طرف من ببوس
خانم خوشگلم اگر هم وقت کردی عکس جدید از ناز گل خوشملمون بزار که دلمون حال و هواش تازه بشه
بازم ممنون از محبتت عزیز دلم خدا دخمل نازت رو حفظ کنه

آره گلی....نگران نباش.گاهی با وجود اینکه خواب بدی بوده و حس بدی داشته اما تعبیرش خوبه.انشاللله تعبیرش خیره.بهش فکر نکن
خدا آقابرسامو واست حفظ کنه.وقتی دعای خیر مادر مهربونی مثه بهارگلی بیمه ی زندگی آقابرسام باشه و دعای ما پشت و پناه بهارگلی،باید دلتو آروم کنی
مامان محیا
2 آبان 92 10:41
عیدی محیاسادات به محیای عزیزم


مرسی عزیزم
مامان آوا
2 آبان 92 13:52
به به
به مامانی و محیا گلی
دیگه دانشگاه من و شما با شوشوهامون ضربدر شده
شوشوی من شهرکرد خونده
ومنم ایذه
چه خوب که بابایی ایذه درس خونده و یه زمانی رو ایذه گذرونده نبودیم اون موقع ها نمیشناختیم همدیگه رو که بهش خوش آمد بگیم حداقل
اتفاقا ما همه چندباری اومدیم ماهشهر و فقط تابلوی رامشیر رو میدیدیم البته حالا اگه خواستیم بیایم حتما به شهر شما هم سر میزنیم و شمارو ملاقات خواهیم کرد
ببین من چقد زود راحت میشم
اگه اومدی ایذه نامردی که نیای بهمون سر بزنی



حتمااااا(واسه اومدن ایذه و سرزدن ب شما)
قدمتون ب روی چشم
واقعا خوشحال میشیم
مامان لي لي
3 آبان 92 6:33
عيد تون مبارك محيا جون رو هم ببوسيد😘😘😘


مرسی
عید شما هم مبارک باشه
مامان لي لي
3 آبان 92 6:34
خصوصي💐💐
مامان حلما
3 آبان 92 10:43
سلام روی گل محیا جون و مامانش رو از راه دور میبوسم . آره خیلی سخت بود .حالا هم که بعد از ظهرا تو خونه هستم همش بهم آویزونه از ترس این که بذارم برم.خدا کنه عادت کنه و دوری من واسش سخت نباشه راستی محیا کوچولو با شرایط جدید چه طوری سر میکنه؟


آخییییی عزیزدلم
انشالله زود عادت کنه
محیای من از مرحله ی آویزون شدن رد شد خدارو شکر!!ولی بنابر گزارشات واصله،چند دقیقه بعد از رفتن توی خونه دنبالم میگرده!!هنوز برام سخته....ولی خب کاریش نمیشه کرد
مامان لي لي
3 آبان 92 18:18
مامان جوني مرسي ديدم
ايشالله خوب بخوابه قربونش برم من 💐💐💐
از لطفت نسبت به آوا ممنونم😘😘😘


مامان آوا
3 آبان 92 20:48
سلامممممم خاله جونم ممنون از لطفت محیای نازم رو ببوس
مامان فاطمه
4 آبان 92 15:08
سلام مامانی گل محیا جونماشالله چه دخمل نازی دارین،خدا بهتون ببخشه خیلی خواستنیهاگه با تبادل لینک موافقی بهمون سر بزن.خوشحال می شم


مرسی عزیزم از لطفتون
با کمال میل لینکتون کردم
مامان لي لي
4 آبان 92 20:59
بوووووس به محيا جون و مامانش


مرررررسی مامان لی لی گل
مامان فاطمه کوچولو
7 آبان 92 18:25
سلام مامان محیا جون. خسته نباشی گلم. چند بار اومدم وبت باز نکرد برام
ماشالله به این دختر کوچولوی نازم. منکرات کوچولوی عاشق حالگیری و ملوس شدن واسه بابایی
روی ماهشو ببوس گلم
راستی منم یه پست جدیدید زدم. خوشحال میشم بیای


مرسی گلی
با کمال میل الان میام....پیش بسوی وبلاگ فاطمه کوچولو
مامان مریم
11 آبان 92 15:05
هنوز کجایه کاری عزیزم...داره براتون هنوز محیا خانوم...!!
بذار حرف بزنه دیگه نمیذاره حتی دو کلمه باهم صحبت کنین...
خودشو عشقه..


امان از دست این دخترا.....چقده خودشونو شیرین میکنن
مادر امیدوارمادر امیدوار
25 شهریور 98 6:16
وای وای عجب منکراتی😁😁😁
مادر امیدوارمادر امیدوار
25 شهریور 98 6:17
آخه چقدر این دخمل بانمکه😚😚😚
مادر امیدوارمادر امیدوار
25 شهریور 98 6:17
از طرفم ده تا ماچ گنده ازش بگیر😁😚😚😚😚😚😚😚😚