نه ماهگیت مبارک گل من!
نه ماهگیت مبارک گل من! 
انگار همین دیروز بود ک بعد از دیدن نتیجه ی مثبت بیبی چک،از خوشحالی جیغ میکشیدم و اشک میریختم!!یادم نمیره ک با چه لحنی ب باباییت گفتم:واااای نه ماه باید صبر کنم؟!؟....نه مــــــــــــــــاه؟!؟خیـــــــــــلی زیاده!!و چقدر زودگذشت نه ماهی ک فکر میکردم یک عمر زمان میبره!وچقدر زود شیرین عسلم نه ماهگیشو پشت سر گذاشت.
دیشب سردرد شدیدی داشتم.بابایی داشت سرمو ماساژ میداد.تو کنار اسباب بازیهات،مشغول تماشای تلویزیون بودی،یه لحظه برگشتی و دیدی دست بابایی روی شقیقمه!با سرعت نور بر ثانیه خودتو رسوندی و باعجله دست بابارو از سرم دور کردی!خندیدیم و سعی کردیم با گفتن:بــــه بـــــــــه و نــــــــــــازی نــــــــــازی متوجه بشی اینکارو دوست دارم و اذیت نیستم اما زیر بار نمیرفتی وهمینکه بابایی ب سرم دست میزد فوری دستشو دور میکردیبعد از اینکه چندبار تکرار کردی و نتیجه نگرفتی زدی زیر گریه!!الهی مامان فدات شه ک ب شیوه ی خودت ازم حمایت میکنی 
امروز گل دخترم تونست بدون کمک چند ثانیه بایسته.وای خدای من ،یعنی میشه نفسم ب این زودی تاتی تاتی کنه؟
سیر تکاملی نه ماهگی گل دخترم توی ادامه ی مطلب اومده
دندون سومت روز ولادت حضرت معصومه(س) و دندون چهارمت روز ولادت امام رضا(ع)در اومد(دوتا دندون بالا).
وقتی بهت میگم بـــــوس بــــــوس،دهن خوشگلتو ب صورتم فشار میدی(فقط هم مامانیو میبوسی).
بازی ک میکنی توپو واست پرت میکنم و میگم یــــــــــک....دو..... تو میگی:دٍ....(یعنی سه).
وقتی از دستت ناراحت میشم الکی ادای خندیدن درمیاری ک منم بخندم.
خیلی راحت روی چهار دست و پا راهپیمایی میکنی و با گرفتن وسایل بلند میشی و روی دوتا زانو میایستی!
وقتی چیزیو ازت میبرم و قایم میکنم مسیر قایم کردنشو دنبال میکنی و میری سراغش!
علاوه بر حروف قبلی توی این ماه حروف:غ-ق-ل و ن رو هم توی غرغرهای روزانه بکار میبری.
چسب پوشکتو با دست باز میکنی. 
هر چیزی ک دستت باشه اگه بهت بگم بده میدیش ولی فوری پسش میگیری!
علاقه ی زیادی ب خالی کردن کشوی لباسها داری و اگه کشو باز بمونه تندتند لباسارو از توش میکش بیرون!
از خوردن ماکارونی و دوغ و ماست خیلی لذت میبری.
موقع بازی کردن زبونتو از گوشه ی دهنت بیرون میاری.
با شنیدن صدای آهنگ خودتو یه تکونی میدی و سعی میکنی حرکات موزون انجام بدی
شما چی؟
انشالله یک سالگیت 
واقعا وقتی حمایت محیا رو از شما دیدم یاد محیای خودم افتادم چ دنیایی دارن این وروجک ها محیا بعضی اوقات خیلی منو اذیت میکنه ولی اگه داداشم با من شوخی کنه خودشو به زمین و زمان میزنه و لجشو بر میداره نسبت به پدری هم همینطوره و وقتی محیا اینجوری میکنه احساس میکنم یه پشتوانه ای دارم که مثل کوه میمونه بزار محیاجونی بزرگ تر بشه اونوقت اینو بیشتر درک میکنی .من خواهر ندارم ولی از بابت اینکه خدا به من دختر داده خیلی خوشحالم و این رو رحمت و مرحمت میدونم احساس میکنم که هم دخترمه و هم خواهرم
.gif){kind=small}
