تولد بابایی سال۹۹
❤قلمم راست بایست....
❤واژه ها گوش به فرمانِ قلم....
❤همگی نظم بگیرید،مودب باشید...
❤صاحب جشن،عزیزیست به نامِ
❤پــــدر❤
۸ مرداد،یکی از قشنگترین روزهای تقویمه😘
روزی ک مهربون ترین بابای دنیا ب دنیا اومده😘
من و بچه ها خوش بخت ترین و خوش شانس ترینیم ک عزیزی مثه بابایی رو کنار خودمون داریم.😘😘😘
از اول زندگی مشترک،تقریبا هرسال مرداد ماه مسافرتیم.
امسال اولین سالی بود ک مسافرت مرداد مقدور نشد.(بخاطر کرونا)
اما مثه همیشه ب کمک محیاگلی تونستم یه جشن خوووب بگیرم و کلی خوش گذروندیم.😘😘
محیا کلی کمکم کرد.کیک شکلاتی هم پیشنهاد خودش بود.😘
حسامم کمکش در حد مزه کردن تمام مراحل کیک پزی و تزیین بود!!😀😀😘😘
مهمونای جشنمون هم صفا و آلا بودن.
❤
چون آلا هم تولدش ۱۴ مرداد بود واسش ب سلیقه ی خودش یه تی شرت گرفتم.😘
محیا و صفا کلی بازی کردن و خوش گذروندن.😘
حسامم مثه همیشه یا ب خوراکیها ناخنک میزد یا چاقو رو میخاست!😀😀😘
شام هم ب سفارش بچه ها سیب پنیر با گوشت و ژامبون بود.
چون حسام شامو دوست نداشت.وقتی بچه ها مشغول بازی بودن رفتم واسش سینه ی مرغ کباب کنم.یهو محیا گفت حسام کو؟؟؟
رفتند توی حیاط اثری ازش نبود!
دم در خونه نبود!😨
بابا دوید بیرون دنبالش بگرده،منم چادر نماز سرم کردم و فقط میگفتم یا فاطمه ی زهرا!
محیا ب گریه افتاد و میگفت داداشم......
تا اینکه بابا دید حسام ب تنهایی از خیابون رد شده و تقریبا ۳۰-۴۰متری جلوتر رفته بود کنار بچه ها!!!!
نکته ی ترسناک اینه ک خونه ی ما توی خیابون اصلی و پر از رفت و آمد ماشین و موتوره!!!
واقعا خدا دوباره حسامو ب ما بخشید.❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
الهی مادر ب فداش😘😘😘😘😘
تا برگشتیم خونه سجده ی شکر بجا آوردم ک بخیر گذشت و این شب قشنگ با سالم بودن حسام قشنگتر شد.😘😘😘😘😘😘😘
خدایا هزاران هزار بار شکرت ک مثه همیشه نگاه پرمهرت لحظه لحظه ی زندگیمون هست و هوامونو داری.😘😘😘😘😘❤❤❤