ب وقتِ غُر!
امشب از اون شباست که من،دلم میخاد غر بزنم!!👊😅
حوصله کنید و اندر مضرات غر چیزی نگید ک خودم بشدت واقفم!😅
عاقا جونم واستون بگه شدیدا ب یه خواب عمیق و طولانی نیازمندم!!
دیشب اومدم تریپ کدبانوگری بردارم و گفتم تا خونه کاااملا مرتب نشه نمیخابم!!💪
همین گنده گویی منو تا ساعت ۵ صبح سرپا نگهداشت!😓
ساعت ۵ ک تقریبا کارم تمام شد،رفتم توی رختخواب ولی دیگه خوابزده شدم و خوابم نمیبرد...😪
اینقدر این پهلو و اون پهلو شدم، تا کم کم چشمام سنگین شد ولی یهو برق رفت!!
حسام گرمش شد و تکون میخورد!ترسیدم بیدار شه و اذیت کنه!یه کتاب برداشتم و تا ساعت ۷ و نیم ک برق اومد بالای سرش بادش میزدم!😥
خوابیده و نخوابیده، برای ناهار زرشک پلو حاضر کردم ک محیا دوست داره.دو قاشق خورد و گفت مررسی!!!!دندونش لق شده و از ترس اینکه بیفته غذا نمیخوره!!!واای ک بچه ی بدغذا چقدر با روح و روان آدم بازی میکنه!خستگی و بیخوابی دیشب و زحمت پخت غذا چندین برابر شد!😔
همه ی اینا ب کنار....بعد از کلی پرس و جو و سپردن ب دوست و همکار و در و همسایه، و گزینش چند نفر،بالاخره یه پرستار واسه حسام پیدا کرده بودم.دو روز اومد،کارش خوب بود!امروز هر چقدر منتظر موندم نیومد!شب خودش پیام داد و گفت راهتون دوره و دیگه نمیام!!😣
وای خدااا اینو با زحمت پیدا کرده بودم.خدایا پلیز پلیز پلیز کمک کن یه پرستار خوب واسه حسامم پیدا بشه.
خیلی خستم.ب این اتفاقها سرماخوردگی حسامم اضاف کنید!بچه دارها میدونن اینجور وقتها شبها چقدر سخت میگذره!!الان ساعت نزدیک ب سه صبحه،تازه خوابیده ولی چون بینیش کیپ شده و سرفه میکنه،دائم از خواب بیدار میشه و ظاهرا امشب هم از خواب خبری نیس!😪
بیخوابی فدای یه تار موی بچه هام،فقط شاد و سلامت باشن،حاضرم تا آخر عمرم بیدار بمونم.
واقعا بجز یه مادر،کی میتونه اینهمه سختی تحمل کنه و بازم لبش خندون باشه ک بچه ها سرحال باشن؟خدایا کمکم کن ک شدیدا ب لطفت نیازمندم.بهم صبر و نیروی مضاعف بده ک بتونم از پس مسئولیتهام بربیام.
مرسی ک حوصله کردید!انشالله عروسی بچه هاتون دعوت کنید ک جبران کنم!😉😀😘