شهرکرد-مرداد ۹۸
ظهر یکشنبه ۶ مرداد رسیدیم شهرکرد.
امسال برخلاف همیشه خیلی سرد نبود!یعنی خنک بود،اما ما از شهرکرد انتظار هوای خنکتری داشتیم.😉
روز دوشنبه ب قصد کوهرنگ رفتیم بیرون.
اول رسیدیم چلگرد
تمام مسیر هوا عاااالی بود.برف بالای کوهها واقعا زیبا بود.😍
توی راه یه رستوران بود ک گوشت تازه آویزون کرده بود و ماهی تازه داشت.
نسبت ب رستورانهای مجاورش شلوغتر بود و ما هم رفتیم همونجا.
چلوکباب و چلومرغ سفارش دادیم.تا سفارشمون حاضر بشه محیا با ماهیها مشغول بود!
اوضاع خوب بود...تا اینکه یه مشتری واسه ماهی پیدا شد!😟
فروشنده هم جلوی محیاگلی ماهی رو از آب گرفت و انداخت توی سبد تا بتونه شکمشو تمیز کنه!!!😨
محیا هم که شدیدددد طرفدار محیط زیست و حیوانات!
کلی گریه کرد و ناراحت شد و همونجا تصمیم گرفت دیگه هیچوقت ماهی نخوره!😀
الهی من فدای قلب مهربون گل دخترم بشم.😘😘
وقتی رسیدیم کوهرنگ،محیا متوجه شد یه لنگه ی دمپاییش نیست!
آفتابش خیلی تیز بود،واسه همین ب پیشنهادِ من حسام و باباش توی سایه موندن و من و محیا رفتیم یه دمپایی بخریم!اونم چ رفتنی!!😆من کفشامو دادم ب محیا و خودم با جوراب رفتم!خدارو شکر دمپایی فروشی پیدا کردیم و مشکل حل شد!😉 اما محیا زیاد سرحال نبود و ظاهرا آب بازی توی گندمان کار دستش داده بود....یکی-دو ساعتی نشستیم و چای خوردیم تا محیا کمی بهتر شد و رفتیم آبشار....
واقعا آبشار باصفا و قشنگی بود😍
حسام گلم هم نزدیک آبشار توی بغلم خوابش برد.😘
مثه همیشه محیا یه دوست پیدا کرد..😉😘اسمش نگین بود و همبازیهای خوبی شده بودند.
با محیا رفتیم لباس محلی بخره،پسندش نشد،اما عسل و ترشک خوبی خریدیم.😉😋
روز خیلی خوبی سپری کردیم و حسابی از هوای خنک کوهرنگ لذت بردیم.
محمدحسامم زیاد عکس نداره،چون اصلا نمیذاره ازش عکس بگیرم و تا منو میبینه بغل میخاد!😀😘
ادامه ی سفر در پست بعدی😉😘