جام جم
دیشب با بچه ها و آجی امل رفتیم جام جم ماهشهر.
از چند روز قبل قولشو ب محیا داده بودیم،چندبار هم قصد کردیم بریم ک نشد.....واسه همین محیا کلی ذوق داشت ک بالاخره داریم میریم.😅
حسامم لابد از ذوقش صندلیو گاز میگرفت!!😅😅
اول رفتیم واسه محیاخانم لباس ژیمناستیک گرفتیم.
بعدشم رفتیم کلبه سحرآمیز
و محیا یه عااالمه بازی کرد و خوش گذروند.😘
انگری بردزو واسه بار اول بود بازی میکرد.همون بار اول هم برنده شد.و بن جایزه گرفت.😘
اول فریزبی کمی ترسید.ولی وقتی تموم شد،گغت بازم میخاد سوار شه!😁
حسام هم از اونهمه نور و آهنگ و بچه ها خوشش اومده بود.😁
آخراش دیگه حسام خسته شد و خوابش میومد.من و بابا رفتیم توی ماشین کولرو روشن کردیم و بغلم خوابید.محیا هم دوتا بازی آخرشو با آجی امل موند.
خدارو شکر ب هممون خوش گذشت.
محیا هنوزم مثه بچگیاش،پله برقیو دوست داره!😁
ولی دیگه اصرار نمیکنه ک چند دور بره و برگرده!😀
باید منتظر باشیم حسام هم ب این سن برسه و پشت سرش بذاره!!😅
همیشه شاااااد باشید عشقولیای من.😘😘
عااااشقتونم افتضاح!😅😘💋❤