دَدَریِ خرابکارِ عزیزتر از جان😘
حسام بدجوری دَدَری شده!😀
عادت کرده هرشب همراه بابا و محیا بره بیرون!
دیشب بابا رفته بود خرید و دنبال تمدید بیمه نامه ماشین و ...و نتونست زود بیاد خونه.
حسام بهونه میگرفت و خودشو میکشید طرف درب هال،یعنی بریم بیرون!😁
من و محیا هم حسامو گذاشتیم توی کالسکه و زدیم بیرون!😉
خدارو شکر اذیت نکرد و تونستیم بریم پارک بانوان.و حسام واسه اولین بار ب کمک محیاخانوم گلم تونست تاب و سرسره رو تجربه کنه.😘
خیلی زیاد نتونستیم بمونیم،چون خاله ها زنگ زدن و گفتن میخان بیان عیادت!
عیادت کی؟!
مامانی😉
شب یکشنبه ۱۸ فروردین،توی آشپزخونه لیزخوردم و انگشت وسط دست چپم ترک مویی برداشت و دکتر آتل بست.
این اولین خرابکاری آقا حسامه.😉جغجغه رو شکوند پهلوون!😁
اینم دومین خرابکاریشه!این نقاشی رو تارا ب محیا داده بود.
وقتی محیا اینجوری دیدش،کلی گریه کرد و هرچقدر حسام از طریق من ازش معذرت خواهی کرد فایده نداشت!😅❤
الهی مامان دورتون بگرده،کم کم اختلافات خواهر-برادری داره هویدا میشه!😘😀💖
این اختلافات و اختلافات بیشتر هم بین خواهر-برادر طبیعیه نفسهای من.😘
دوست دارم همیشه کنار هم و پشتوانه و دلگرمی هم باشید.
اینروزا حسام کم کم داره چهار دست و پا ب سمت جلو قدم برمیداره.
اولین بار دو-سه روز پیش تونست و محیا از خوشحالی جیغ میکشید و سعی میکرد کمکش کنه بیشتر حرکت کنه!😀💋
محیا،تا این لحظه ۶ سال و ۳ ماه و ۱۷ روز سن دارد.😘
محمدحسام،تا این لحظه ۶ ماه و ۱۹ روز سن دارد.😘