محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

محیا ب پیش دبستانی میرود!❤

1397/7/1 9:28
906 بازدید
اشتراک گذاری

محیای عزیزم،غنچه ی نازنینم بالاخره راهی مدرسه شد.😘😘

بعد از کلی فکر و تحقیق،بالاخره دبستانی حضرت آسیه (س)رو برای پیش دبستانیت انتخاب کردیم تا با محیط مدرسه بیشتر آشنا بشی و سال دیگه برای کلاس اول مشکلی نداشته باشی.💖

چ حس شیرین و وصف ناپذیری بود آماده کردن روپوش و وسائل مدرسه ت❤

تو هم مثه مامانی کلی ذوق داشتی و وسایل و لباساتو دائم توی خونه امتحان میکردی.😉

من ک شب اصلاااا خوابم نبرد.دخترکِ شیرین زبونِ من ک انگار همین دیروز متولد شده بود،حالا قد کشیده و خانم شده و میره مدرسه.😍انگار نهالی رو ک با عشق و زحمت کاشتی تازه ریشه هاش توی خاک محکم شده باشه.پر از یه حس ناب بودم.

لباساتو همراه با دعای خیر اتو میزدم و دعا میکردم یه روز واسه دانشگاه لباساتو اتو کنم و تو رو راهی دانشگاهی ک آرزو داری بکنم عزیزدلم💕

خدارو شکر محیط مدرسه رو دوست داشتی و مربیتون خانم بهوندی هم خیلی مهربون و باحوصله بود.

شیفت مدرستون عصر بود ولی جشن غنچه هارو ساعت ۸ و ۳۰ روز ۳۱ شهریور برگزار کردند.هر چند بخاطر شهادت امام سجاد نتونستن جشن خیلی شادی بگیرن ولی حسابی بهت خوش گذشت.

ناهار هم ب مناسبت اولین روز مدرسه ت،ب انتخاب خودت از رستوران چلوکباب گرفتیم و یه ضیافت سه نفره برپاکردیم😉انشالله جشن فارغ التحصیلیت عزیزدلم😍😘

محیای نازنینم،عزیزدلم از ته دل دعا میکنم همه ی مراحل تحصیل و زندگیتو با موفقیت و خوشحالی پشت سر بذاری و ب بالاترین مدارجی ک خودت دوست داری برسی.😘😚

پ.ن۱:ساعت ۹ گفتند بچه هارو تنها بذارید تا با محیط مدرسه آشناشون کنیم و ساعت ۱۰و۳۰بیایید دنبالشون.سابق بر این،اینجور وقتها بدون ذره ای فکر کردن یه راست میرفتم خونه ی بی بی و بهش سر میزدم و خاطرات اونروزو واسش تعریف میکردم.و اینبار غم نبودنش بیشتر از قبل قلبمو آتیش زد.همه ی مسیر برگشت تا خونه رو بغض کردم و بمحض ورود ب خونه بغضم ترکید....😢😢مادر خوبم،دلتنگتم....کاش بودی....کاش اینقدر زود تنهامون نمیذاشتی....کاش دنیا کمی مهربانتر بود و اینجور دلمونو آتیش نمیزد.....کااااش.....

پ.ن۲:توی همه ی این تنهایی ها و دلتنگی ها ،وجود محیا و باباش تنها دلگرمی و دلخوشی منه.انشالله تنتون سالم و دلتون شاد و لبتون خندون باشه عزیزای من.💞

پسندها (13)

نظرات (9)

مامان ارشیا و پانیامامان ارشیا و پانیا
1 مهر 97 9:35
موفق باشی دختر خوب. گل
مامان نفیسهمامان نفیسه
1 مهر 97 12:04
محبت
مامانمامان
1 مهر 97 15:35
موفق باشی گل خانم
مامان صدرامامان صدرا
1 مهر 97 15:40
خوشگل خانوم موفق باشی 😚😚
❤فاطمه جون❤❤فاطمه جون❤
5 مهر 97 3:48
موفق باشی گلممم💞💞
بابایی و مامانیبابایی و مامانی
25 مهر 97 1:24
سلام و صد سلام ای جونم هزار ماشاءالله به این عروسک خانوم خوشگل چقدر بچه ها زود بزرگ میشن و این عمر زود میگذره انگار چند روز پیش بود که هرشب به وبلاگش سر میزدم و با دیدن عکسهای ناز و چهره معصومش ذوق میکردم  عزیز دلم ان شاءالله تو لحظه به لحظه ی زندگیت شاد و موفق باشی. من هنوزم دوستت دارم. اگه عکساتو نشون زهرا بدم بگم اولین دوستشی تعجب میکنه ولی محیا خانوم شما و پدر و مادر مهربونتون و اولین دوستای ما و زهرا بعد از تولدش بودید و هستید. منو ببخش که کم بهت سر میزنم اما مطمئن باش که فراموشت نمیکنم  
بابایی و مامانیبابایی و مامانی
25 مهر 97 1:29
از اولشم نی نی وبلاگ با من و شما مشکل داشت. نظرمو ثبت نمیکنهحسود
بابای زهرا گل
25 مهر 97 12:39
سلام و صد سلام ای جونم هزار ماشاءالله به این عروسک خانوم خوشگل چقدر بچه ها زود بزرگ میشن و این عمر زود میگذره انگار چند روز پیش بود که هرشب به وبلاگش سر میزدم و با دیدن عکسهای ناز و چهره معصومش ذوق میکردم  عزیز دلم ان شاءالله تو لحظه به لحظه ی زندگیت شاد و موفق باشی. من هنوزم دوستت دارم. اگه عکساتو نشون زهرا بدم بگم اولین دوستشی تعجب میکنه ولی محیا خانوم شما و پدر و مادر مهربونتون و اولین دوستای ما و زهرا بعد از تولدش بودید و هستید. منو ببخش که کم بهت سر میزنم اما مطمئن باش که فراموشت نمیکنم  
بابای زهرا گل
25 مهر 97 12:41
این نی نی وبلاگ از اولشم با من لج بود. از دیشب تا الان بیشتر از 50 بار کد زدم تا بالاخره ارسال کرد نظرموبی حوصله