انگشت دست مامان!
این انگشت شصت(شایدم شست)مامان فاطمه ی ک غروب دوم مهر درب ماشین روش بسته شد و یه ترک ناقابل برداشت.
کی دور بست؟؟خودم
چ جوری؟نمیدونم!
یعنی هرچقدر خواستم توی ذهنم صحنه رو بازساری کنم نتونستم!!هنوزم نمیدونم چطور این خبطو مرتکب شدم.
وقتی متخصص ماهشهر گفت باید گچ بگیرم!دغدغه ی اصلیت شد رنگ گچ دستم
اصرار داشتی صورتی باشه!وقتی رفتی داروخانه و متوجه شدی قراره سفید باشه با گوشی بابا زنگیدی و گفتی یه خبر بدددد!!ناراحت نشی هااا....گچت سفیده
البته اونی ک ناراحت شد از این خبر،خودت بودی
ک تونستم قانعت کنم سفید بهتره و نقاشی روش راحتتره
وقتی خواستن گچش بگیرن و ازت خواستن بیرون منتظر باشی زدی زیر گریه و میترسیدی آمپولم بزنن.الهی مامان ب فدای قلب مهربونت
چندساعت قبل از باز کردن گچ دستم،طبق قولی ک بهت داده بودم اجازه دادم هنرنماییتو نشون بدی
پیکاسوی کی بودی تو؟؟
اینقدر خوشگل کشیده بودی ک واقعا دلم نمیومد از دستم جدا شه
روز اول ک خیلی انگشتم درد میکرد از شدت درد گریه کردم.تو خییییلی مهربون و با احساس دلداریم دادی و گفتی:مامان خدارو شکر کن ک دستِ من اینجوری نشده!!
قرررربونت برم الهی،واقعا دائم خدارو از این بابت شکر میکردم و همیشه از ته دل از خدا میخام درد و ناراحتیت واسه من باشه نفس مامان️️️