تولد زورکی😃
دوشب قبل ازم قول گرفتی ک حتما فرداش واست تولد بگیرم!!خیلی اصرار داشتی!!هر چقدم توضیح میدادم ک تولد سالی یه باره و هروقت ۵ ساله شدی بازم واست جشن تولد میگیرم قانع نمیشدی و میگفتی واسم کیک و فشفشه بگیرید و وقتی رفتم دستشویی چراغارو خاموش کنید ک وقتی برگشتم سورپرایز بشم!!!آخه فسقلی تو سورپرایزو از کجا بلدی؟
فردا عصرش فرستادمت خونه خاله زهرا ک با بچه ها بازی کنی و قصد داشتم واست کیک بپزم.اما یه سری وقایع الاتفاقیه پیش اومد ک شدیدا حالمو گرفت!!شب ک برگشتم یادم افتاد ب قولی ک بهت داده بودم.رفتم نزدیکترین قنادی محل!فقط همین یه کیک آماده رو داشت.گفتم روش بنویسه و بابا رفت کیکو آورد!
عجب خوش خطی هم بوده عمو قناد
یه جشن تولد زورکی
با اینکه خودتم میدونی تولدت زمستونه ولی بازم دلم نیومد یه چیزی ازم بخای و در توانم باشه و انجامش ندم️️
مراسمشم خوب بلدیب بابا گفتی فیلم بگیره تا من بتونم واست رقص چاقو اجرا کنم
کیکتو ب شیوه ی خودت برش زدی
هدیه ی تولدتو هم روز قبل ازمون گرفته بودی
گردنبد اسم محیا ک خیلی دوست داشتی و ب عنوان عیدی عید فطر بهت داده بودیم
ایشالا همیشه واست جشن و شادی باشه.همیشه دلت شاد باشه عروسکم
پ.ن:روز سختیو گذرونده بودم!خیلی سخت!!بعدها واست تعریف میکنم چی بود و چی شد....و معنی رمز دستبوسی و رهاکردن تخت چیه!!اما با این وجود دوست داشتم اگه همه ی تنم داره توی آتیش نگرانی و غم میسوزه اما دلت شاد باشه و تو شادی کنی عزیزدلم