پیشی کوچولو
با شروع ماه مبارک رمضان یه جورایی خوشبحالت شده
هر شب بعد از افطار و شام و گاهی مهمونی،حتمااااا یه پارک رفتنو داری.اغلب بابا زحمتشو میکشه و تا من مشغول جمع و جور کردن خونه و یا استراحتم،شما میرید و حداقل یکی دو ساعتی توی پارک خوش میگذرونید
چند شبی هست ک خیییلی اصرار داری من همراهت باشم و منم دعوتتو لبیک گفتم
دیشب رفتیم پارک بانوان،چون دیروقت بود خیییلی خلوت بود.اما یه مهمون کوچولو و جدید بود....یه پیشی کوچولو و لاغر ک هرجا میرفتی دنبالت راه افتاده بود و میو میو میکرد.
خیلی لاغر بود و بنظر حسابی گرسنه میومد.
بابا رفت از سوپری یه پاکت شیر و مقداری نون آورد و توی ظرف یکبارمصرف گذاشتیم و پیشی کوچولو همه ی غذاشو با ولع زیاد خورد.
تو بیشتر از ما و پیشی خوشحال بودی و از تماشای غذا خوردنش لذت میبردی.
از روز دهم ماه مبارک هم هوس خوابیدن توی چادرمسافرتی کردی
ما هم ک فعلا قصد سفر نداریم،چادرو توی خونه برافراشتیم!!شبها توی چادر لالا میکنیم
روزها هم بعنوان اتاق بازیت ازش استفاده میکنی و حسابی خوش میگذرونی
الهی فدات شم دخترک شیرین زبونم
تو تمناي من و يار من و جان مني.....️️