محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

نوروز96

1396/1/20 21:07
891 بازدید
اشتراک گذاری

 

استارت گردشهای نوروزی قبل از خود تعطیلات زده شد و جمعه 27 اسفند رفتیم دیلم و علاوه بر خریدهای متفرقه یه چادر مسافرتی فقط و فقط بخاطر اصرارهای گل دخترم خریدیم.

 

 

آخرین ناهار سال95 همه ، خونه ی بابابزرگت جمع شدیم. سر سفره بودیم ک سال تحویل شد.ما هم ک این پیش بینی رو کرده بودیم توی سفره ی ناهار هم بساط هفت سین گذاشتیم

 

.

با اینکه خودمون توی خونه سفره هفت سین چیده بودیم ولی خونه باباحاجی هم سفره هفت سین گذاشتیم و شد سومین سفره ی هفت سینمونچشمک. دور سفره نشستیم و باباحاجی واسه هممون دعاهای قشنگ کرد.

 

سفره هفت سین ما:

 

 

 

سفره ی باباحاجی اینا:

 

بعد از ظهر رفتیم باغهای اطراف چای خوردیم و شب بعد از اینکه دایی کمال و خاله صدیفه و زن دایی فاطمه و خاله لیلا و... شام خونمون میل کردند همگی با هم ب صرف تخمه و چای و میوه رفتیم پارک و خاله حاجیه هم بهمون ملحق شد.

اولین روز بعد از سال تحویل هم رفتیم پارک ارم.

 

 

 

 

خیلی خوش گذشت.

مخصوصا توی شهربازی ب گل دختریم

 

تنها اتفاق ناخوشایندش این بود ک کیف پولمو با حدود 150تومن پول نفد و کارت بانکی و... زدن

ما هم پول رفته رو صدقه ی سر حساب کردیم و گفتیم رفع قضا و بلا بوده.البته تو و بابا برای اینکه من یه وقت ناراحت نشم رفتید از بانک 100 تومن کشیدید و شب بعنوان عیدی ب من دادید.محبت

بعد از ارم هم دو روزی رفتیم خرمشهر ک باد خیلی شدیدی بود

 

 

یه روز هم با عمه ها و عموزاده ها رفتیم سد و علاوه بر یه ناهار توپ!یه وسطی ب یادموندنی بازی کردیم و تیم ما ک اعضای پرافتخاری مثه من و شما و بابایی داشت برنده شد!!

برای اولین بار امسال،دزفولو از لیست حذف کردیم و بجاش رفتیم لالی

 

 

 

 

 

عکسهاشو توی نت دیده بودیم.ولی دیدن طبیعتش از نزدیک یه صفای دیگه داشت.

 

 

واقعا ب حق لقب بهشت خوزستانو گرفته.

 

 

چم سور با دشتهایی پر از گلهای رنگارنگ و هوای فوق العاده

 

 

 

آرپناه با جاده ای کوهستانی و کم عرض در 45کیلومتری لالی

 

 

 

 

 

یه خرچنگ هم دیدیم ک من و شما چندشمون شد و ترسیده بودیم و مثه همیشه سوپرمن بابایی ب دادمون رسید و خرچنگو ب آب برگردوند.

 

 

 

کنارمحل اسکانمون یه سگ اهلی بود ک شما هرروز بهش غذا می دادی.

 

 

قبل از رسیدن ب لالی هم ک واسه ناهار نگه داشته بودیم،یه گله بود با چندتا سگ نگهبان ک تو همشونو ب نوبت غذا دادی و موقع رفتن حداقل سه تا سگ نگهبان با فاصله ی چندمتری با نگاه شکرگزارانه بدرقه ت کردن.الهی خیر ببینی دخترک شیرین زبونم

 

 

برای دیدن غار پبده،گزنه پاتو زد و باعث شد برای چند دقیقه زیاد سرحال نباشی.دردت بجونم عسلکم

 

 

 

با اینکه 4-5 روز لالی موندیم اما اصلا دوست نداشتیم برگردیم.ولی گزارش هواشناسی ک بارندگی سنگینی پیش بینی کرده بود نگرانمون کرد و مجبور شدیم برگردیم.هرچند ک پیش بینی درست نبود و فقط یه بارون سبک بود.

 

 

 

قبل از لالی بهت قول قایق سواری داده بودیم ک توی لالی مقدور نشد و برای اینکه بدقول نشیم رفتیم پارک ساحلی سربندر و ب قولمون وفا کردیم.

 

 

 

 

هوای عید امسال متفاوت تر از سالهای گذشته بود.سردتر و اغلب ابری،ک واسه ما خوزستانیا این هوا عااالیه!

 

 

ما هم بجز 2روز ک بارندگی سنگینی بود و بالاجبار خونه نشین شده بودیم،همه ی روزای عیدو ب گردش و تفریح بودیم و هیچ روزیو خونه نبودیم.

 

 

 

و بالاخره با یه پیتزا توی پیتزا خروس سربندر،شب چهاردهم فروردین پرونده ی سفرهای نوروزی 96 هم ب پایان رسید.

 

 

دعا میکنم خورشید رهایت نکند

غم صدایت نکند!

ظلمت شب سیاهت نکند

و دلت در دل آنکس که دلت در تن اوست حضرت دوست جدایت نکند

 

 

پسندها (1)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)