پای در رفته ی بابایی
در گیر و دار مراسم ختم یکی از آشناهای بابا بود ک بابا از پله های خونه ی عموت زمین خورد و پاش دررفت
روز چهارشنبه ۲۱فروردین پاشو جا انداختن و مجبور شدن گچ بگیرن
تو خیلی گریه کردی و میگفتی الان بابای عزیزمو آمپول میزنن
میخاستم از ناراحتی درت بیارم و جو رو شاد کنم بهت گفتم خیلی خوب میشه پاشو گچ بگیرن،یه عااالمه مهمون میاد(تو عاشق مهمون اومدن و مهمونی رفتنی)میتونیم روی گچ پاش نقاشی بکشیم و ....
این ترسیمات آینده تونست حالتو بهتر کنه
تا یه هفته هرشب چند گروه مهمون داشتیم،غروب ک میشد با خوشحالی منتظر مهمونای اون شب میموندی
بعد از سه هفته دوشب پیش یعنی چهارشنبه ۱۳اردیبهشت بعد از یه پیاده روی و دوچرخه سواری تووووپ،دست ب کار شدیم و گچ پای بابارو باز کردیم
اجازه دادیم قبل از جراحی گچ!! روش نقاشی بکشی.فداای پیکاسوی کوچولوم بشم ک اینقده خوشگل و با سلیقه نقاشی کشید
بعدشم تو و بابات افتادید ب جون گچ و ب روشی کاملا سنتی گچ پاشو بسلامتی باز کردید
انشالله همیشه بلا از تو و بابایی دور باشه و تنتون سالم و لبتون خندون و دلتون شاده شاد باشه