محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

تــــــــــــــــــــولدت مبارک همه ی زندگیِ من!!

1394/10/14 17:45
8,438 بازدید
اشتراک گذاری

امروز با شکوهترین روز هستیست محبت

روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه دادمحبت


و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشدمحبت


به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی  محبتمحبتتـــــــــــــولدت مبـــــــــــــــارکمحبتمحبت

 

 

خدارو هزاران هزار بار شکرم ک همه ی زندگیم،عشق و جون و قلبم سه ساله شده و سومین سالروز زمینی شدنشو با شادی جشن گرفتیم

 

 

تزیینات تولدتو سفارش دادیم و از اهواز فرستادن

زحمت تزیین خونه هم ب عهده ی خاله محبوبه بود و عمه امل هم بینهایت کمک دستم بود...واقعا اگه این دوتا فرشته کنارم نبودن نمیدونم میتونستم از عهده ی جشنت بربیام یانه....

 

 

به طرف تولد محـــــــــــــــــــــیا،عشقِ بی انتهامحبت

 

 

 

و اینم تزیینات اصل کاری

 

 

 

 

 

تو هم خیلی همکاری کردی

 

 

و خداروشکر ک صبح تولدت یه حادثه رو ب سلامت پشت سرگذاشتی.داشتی با بادکنکهات بازی میکردی ک یکیشون روی زمین افتاد،وقتی خواستی ورش داری پیشونی و بینیت به مجسمه ی پلنگ خورو ووقتی از درد ب عقب برگشتی،کمرت ب لبه ی میزتلویزیونی خورد...با صدای دادت دویدم طرفت و بغلت کردم و تو از شدت درد برای چند ثانیه از حال رفتی...فقط خدا میدونه اون چندثانیه چندقرن بر من گذشت.....خدارو هزاران هزار بار شکر ک بخیر گذشت....همه ی زندگیم فدای تو و لبخند شیرینتبوس

 

 

از چند روز قبل ک مشغول تدارکات جشن بودم،در جریان جشن تولدت قرار گرفتی و لحظه شماری میکردی.بابا ازت میپرسید واست چی کادو بگیرم میگفتی:تُـــرمازی(اسمارتیز)خنده

با اومدن مهمونات حسابی ذوق زده شده بودی....هرکادویی ک میدیدی میخاستی همون موقع باز کنیخندهمیپرسیدی چی توشه؟منم واسه اینکه هوس نکنی کادوتو باز کنی همه رو میگفتم لباسزبان

 

 

با بازی و سرگرمی سعی کردیم ب مهمونای ویژت هم خوش بگذره

 

 

 

 

 

وقتی رفته بودیم کیک تولد سفارش بدیم،اصرار داشتی همون موقع با خودمون کیک ببریم خونهخندونکیه مقدار رولت گرفتیم و تو اونارو ب حساب کیک تولدت گذاشتی و نوش جان کردی....وقتی این کیک تولدتو دیدی خیییلی خوشحال شدی و ذوق کردی

 

 

 

فوت کردن شمع هم از مراحلی بود ک خیلی خوشت اومده بود و چندبار تکرارش کردیمچشمک

 

 

 

از اونجاییکه مهمونای ویژت همه کم سن بودن و گفتم ممکنه اوناهم دوست داشته باشن شمع فوت کنن،یه بار دیگه شمعو روشن کردم و گفتم حالا همه با هم شمعو فوت کنید...تو اولش از اینکه شریک پیدا کرده بودی جاخوردیخنده

 

 

ولی بعدش باهاشون همراه شدی

 

 

 

 

 

 

فک کنم هیجان انگیزترین قسمت تولدت واست مرحله ی باز کردن کادوها بود....ک اینکارو ب خودت سپردم و خودت ب تنهایی کادوهارو باز کردی

 

 

 

 

 

 

اینم بعد از رفتن مهمونا و کنار هدیه هات

 

 

خوشبختی من در بودن باتو است و روز تولد تو تقدیر خوشبختی من است

تو آمدی و عمیق ترین نگاه را از میان چشمان دریایی ات به وصال قلبم نشاندی

زیباترین گل های دنیا تقدیم به تو ، بهترین عشق دنیا

 

 

 

 

پسندها (3)

نظرات (1)

zahra
28 اسفند 94 13:58
سلام فاطمه خانم ماشاا... عشق به فرزندتون باعث شده یه وبی که تقریبا میشه گفت از ابتدای کودکی تا 3 سالگی محیا جون همه عکساشو بزاری منتقریبا میشه گفت همه عکساشو دیدم خیلی عالی بود خداحفظش کنه