محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 23 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

بسم الله

1394/6/10 22:29
1,307 بازدید
اشتراک گذاری

یه کلیپ توی گوشیم بود ک یه خانمه خودشو دخترشیطان مینامید و یه عالمه عمل جراحی واسه کریه المنظر شدنش انجام داده بود.متاسفانه قبل از اینکه حذفش کنم تو دیدیش و پرسیدی "کیه؟" گفتم شیطانه.پرسیدی چرا خودشو نقاشی کرده؟گفتم فکر میکنه اینجوری قشنگ میشه ولی خیلی زشت شده مگه نه؟تو هم تایید کردی.

حرفو عوض کردم و سعی کردم حواستو پرت کنم.فکر نمیکردم ذهنت درگیرش بشه.

شب واسه اولین بار تنهایی رفتی خونه ی خاله محبوبه.

وقتی برگشتی زود خوابت نبرد و ساعت2 خوابیدی و یهو ساعت5بیدار شدی و شروع ب گریه ک "میخام برم خونه ی خاله محبوبه"

هرچقدر میگفتم اونا خوابن زیر بار نمیرفتی و یه بند گریه میکردی.بعد ک کمی آروم گرفتی بهت گفتم:محیا تو دخترمی چرا میخای بری؟من دلم واست تنگ میشه و... گفتی آخه شیطان اومده بود پیشم!!و توضیح دادی ک ازش ترسیدی و.... خدامنو ببخشه ک بخاطر اون کلیپ تو کابوس دیدی.محیای من بخدا شرمندتم.آرومت کردم و واست توضیح دادم ک الان هیچی نیست و کنارت خوابیدم.

صبح ک پاشدی فکر کردم دیگه قضیه رو فراموش کردی ولی خودت اینطور تعریف کردی ک : "یه پروانه ی بنفش نشست روی دست چپم.خیلی قشنگ بود.بعد شیطان اومد گفت محیــــا ســــــلام!من ترسیدم.شیطان پا نداشت.پاهاش شکسته بود!!"

خیلی ناراحت شدم .ناراحتیم بخاطر این بود ک اصلا فکر نمیکردم از اون کلیپ بترسی. بهت گفتم شیطان دیگه نمیاد.اگه هم اومد تو بگو بسم الله اون فرار میکنه.گفتم ک شیطان از بسم الله میترسه.

واسه عینی تر شدن بهت گفتم مثلا من شیطانم تو هم محیایی.اومدم کنارت گفتم محیا سلام.تو گفتی بسم الله.من گفتم واااای من از بسم الله میترسم الان فرار میکنم میرم و بعد باعجله فرار کردم و تو خندیدی ک ازش قوی تری.

چندبار این بازیو کردیم و تو خیالت راحت شد ک راهکارشو پیدا کردی.منم بهت تلقین کردم ک وقتی میگی بسم الله قوی تر میشی.تا یه مدت هرکیو میدیدی تعریف میکردی ک اگه شیطان بیاد من میگم اسم الله و فرار میکنه و خوابتو نصفه نیمه تعریف میکنی و همه رو یاد سریالهای ماه رمضان میندازی.

الهی فدات شم عسلک شیرینم.منو ببخش ک یه شب خوابتو ازت گرفتم.منی ک حاضرم همه ی هستیمو فدات کنم تا همیشه در آسایش باشی ناخواسته آسایش یه شبتو ازت گرفتم.منو ببخش همه ی وجودم.کاش این قدرتو داشتم ک همه ی بدیها و ترسهای دنیارو ازت دور کنم.تورو میسپارم ب قدرتی ک میتونه اینکارو کنه.دخترکِ شیرینم از ته دل دعا میکنم خدا همیشه یارو یاورت باشه.دعامیکنم هیچوقت دلت از خدا دور نشه.محیایِ من از الان تا همیشه هر روز عاشقانه تر از روز قبل دوستت دارم

پسندها (6)

نظرات (2)

مادر امیدوارمادر امیدوار
3 شهریور 99 14:21
آخییییی ناااازی😘😘
مادر امیدوارمادر امیدوار
3 شهریور 99 14:26
عزیزممممم😘😘😘😘