محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 29 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

محیا قلدر میشود!!

عباس پسر خاله زهرا دقیقا یه ماه و هشت روز از محیام بزرگتره. مطمئنا وقتی بزرگ بشن همبازیهای خوبی میشن. اما در حال حاضر وقتی میریم خونشون محیا تبدیل میشه به"اسراییل" و کم کم میخواد همه ی وسایل عباسو تصرف کنه!! اینجا وقتی بود ک محیا بزور وادر گهواره ی عباس شده بود و شروع کرده بود ب آواز خوندن!!عباس هم ک حسابی جا خورده بود زد زیر گریه و فرارو بر قرار ترجیح داد! اگه گفتید جریان عکس بالا چیه؟ "نحوه ی استفاده از کرم مرطوب کننده ب روش محیاگلی" محیا تا این لحظه ، 1 سال و 21 روز و 16 ساعت و 9 دقیقه و 36 ثانیه سن دارد :. ...
26 بهمن 1392

تولد یکسالگی محیاگلی

باورم نمیشه 1 سال گذشته باشه.یک سال از به دنیا اومدنت،از دیدنت،از لمس کردنت،از لحظه ای ک بعد از درد و انتظار بیست ساعته تو رو روی سینه م گذاشتن و با دیدنت لبخند زدم و گفتم:"محیایِ من،الهی قربونت برم،به دنیا خوش اومدی" محیایِ من،دخترکِ شیرینم،هیچ چیز و هیچ کس توی این دنیا اونقدر ارزش نداره که حتی لحظه ای آرامشو ازت بگیره.نمیدونم تا کی کنارت خواهم بود و چقدر فرصت دارم که سپری بشم در برابر ناملایمات.اما گل دخترکم هیچوقت فراموش نکن هر روز و هر لحظه دعای خیرِ من بیمه ی زندگیته.فراموش نکن خدا بینهایت بزرگ و مهربونه و محبتِ من در مقابل مهربونیی خدا،قطره ای در برابر دریاست.فراموش نکن دلت ریشه ی خدایی داره،نذار غبار کینه روی...
26 بهمن 1392

محیایِ یه ساله ی من!!

میگن شرکت دینا(چی توز)یه محصول جدید معرفی کرده،چقدر واسم آشناس این محصول!! حس میکنم روی تردمیل زمان ایستادم و مجبورم روی دور تندش حرکت کنم.از شما چ پنهون کم کم دارم نفس کم میارم!!! حالا ک یهbreakپیدا شده و گوش شیطون کر،نازنین محیا در خواب نازه،تا بیدار نشده چندتا از شیرین کاریای یک سالگیشو بنویسم. ب شدت بهونه گیر و بدغذا شده(به به،شیرینیش دلتونو نزنه هاااا) خیلی ب من وابسته شده(مزاقب قند خونتون باشید،از ما گفتن بود) پرحرف شده و ب زبون خودش یه عالمه غر میزنه(خداوکیلی این دیگه واقعا شیرین بود) خیلی اجتماعی شده و وقتی میریم خونه ی خاله هاش حاضر نمیشه برگردیم و معمولا با چشم گریون سوار ماشین میشه! با...
26 بهمن 1392

ویروس باوفا

گاهی فکر میکنم در حق ویروس سرماخوردگی کم لطفی شده و جاش توی ضرب المثلها خیلی خالیه!!باید ب عنوان سمبل سماجت یا ضدحال و یا یه دوست باوفا ک آدمو تنها نمیذاره ازش تقدیر بشه!!آخه بدمصب دو هفته س ک از محیام دل نمیکنه و هنوز عوارضش هست!الهی درد و بلات بجونم شیرین عسلکم. دیشب از طرف اداره یه جشن توی سالن شهر برگزار شده بود.همراه خاله ناهید اینا رفتیم.ساعت اول محیا حسابی ذوق کرده بود.دست میزد و میخندید و نرم نرمک حرکات موزون نشون میداد!استارت نمایش با خستگی و بی قراری محیا همزمان شد. دلم نیومد بابا و خاله رو از بقیه ی مراسم محروم کنم.واسه همین پاشدم ک با محیا بریم پارک نزدیک سالن ک مسئول سالن پیشنهاد داد برم پشت صحنه تا محی...
26 بهمن 1392

سیزده ماهگیت مبارک عسلم!

ظاهرا هر چه بیشتر از عمرمون میگذره اسب زمان نیرومندتر میشه و سریع تر می تازه!!تازگی ها هم انگار اِکس زده و یه نفس داره یورتمه میره و فرصت نمیده ترمزی بزنیم و آپی کنیم و کامنتی نثار دوستانِ آپ شده بنماییم! هنرنماییهای محیای سیزده ماهه ی من: ازش میپرسیم:-کو دستت؟دستاشو بازو بسته میکنه! -کو پنکه؟ب پنکه اشاره میکنه! -کو زبونت؟زبونش نشون میده ب شیوه ی خاله شادونه ازش میپرسم:کی از همه قشنگتره؟دستشو میبره بالا و میگه بَـم بَم(همون من...من) –کی از همه شیرین تره؟ -بَم بَم!! و الخ! در هر حالتی باشه بهش بگیم "الله اکبر" رکوع و سجده میره! چند روزی ک هوا بهتر شده بود روزی دو_سه ساع...
21 بهمن 1392