پیشی کوچولو
با شروع ماه مبارک رمضان یه جورایی خوشبحالت شده هر شب بعد از افطار و شام و گاهی مهمونی،حتمااااا یه پارک رفتنو داری.اغلب بابا زحمتشو میکشه و تا من مشغول جمع و جور کردن خونه و یا استراحتم،شما میرید و حداقل یکی دو ساعتی توی پارک خوش میگذرونید چند شبی هست ک خیییلی اصرار داری من همراهت باشم و منم دعوتتو لبیک گفتم دیشب رفتیم پارک بانوان،چون دیروقت بود خیییلی خلوت بود.اما یه مهمون کوچولو و جدید بود....یه پیشی کوچولو و لاغر ک هرجا میرفتی دنبالت راه افتاده بود و میو میو میکرد. خیلی لاغر بود و بنظر حسابی گرسنه میومد. بابا رفت از سوپری یه پاکت شیر و مقداری نون آورد و توی ظرف یکبارمصرف گذاشتیم و پیشی کوچولو همه ی غذاشو با ولع زیا...