محیامحیا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره
محمد حساممحمد حسام، تا این لحظه: 5 سال و 6 ماه و 28 روز سن داره

میم مثه محیا و محمدحسام

**💖جان و جهانِ من شمایید💖**

اولین سفر برون استانی

مسافرت بدون برنامه ریزی مثه هندونه بلاشرط چاقو میمونه!خدارو شکر هندونه ی ما خوب از آب دراومد بعد از کلی تردید و جاموندن از چند گروه مسافرتی!!بالاخره دلو ب دریا زدیم و روز پنجشنبه با دایی منصور و خاله زهرا رفتیم همدان.اولین سفر برون استانی محیـــــای عزیزم! خدارو شکر زیاد اذیتمون نکردی و ماهم تمام سعیمونو کردیم تا اصلا اذیت نشی!! خوشم میاد خوش سفری! پارسال ک هنوز توی شکمم بودی رفتیم مشهد و بااینکه سفر طولانی شد و منم ماههای اول بارداریم بود اصلا اصلا اذیتم نکردی.قربـــــــــــــــــــــــــــووووووون دخمل گلم ک همیشه هوای مامانیشو داره صبح ساعت 4 از خونه زدیم بیرون.تو بغل عمه امل خواب بودی و عمه با رعا...
31 تير 1392

سرگرمی وبلاگی

  ب دعوت بابای زهرا سادات خانوم و البته با کمی تاخیر: اگه روزی از هفته بودم :دوشنبه اگه عدد بودم : هشت اگه نوشیدنی بودم :یه فنجون قهوه اگه ثواب بودم :مهربونی اگه درخت بودم : اقاقیا اگه میوه بودم :موز اگه گل بودم :یاس اگه آب و هوا بودم :ابری اگه رنگ بودم :سفید اگه پرنده بودم :عقاب اگه صدا بودم :صدای خنده ی بچه ها     اگه فعل بودم :سلام کردن اگه ساز بودم : ویولن ا گه بخشی از طبیعت بودم :موج دریا اگه یه حس بودم:حس مادرانه با تشکر از...
28 تير 1392

مامان ناخوش

آدم وقتی مریض میشه تازه قدر سلامتیو میدونه و وقتی معده ش هنگ میکنه و بالاجبار خاطرات تغذیه ای چند ساعت قبلو مرور میکنه تازه میفهمه چه اجحافی کرده در حق معده و ملحقاتش!! امروز صبح  با حالت تهوع و سایر علائم مسمومیت بیدار شدم!دیشبو  review کردم:فرنی-ماکارونی-دوغ-سالاد-چای با نقل گردویی-گز سوهانی-تخمه-بادوم خام و بالاخره شیر! حالا وسط این شلم شوربا پیدا کن پرتقال فروش را! بیدار ک شدی و دیدی مثه هرروز نیستم دمغ شدی و نق نقو! در اتاقو بستم ک استراحت کنم.بابایی سرگرمت کرد و ناهارتو داد. یکی-دو ساعتی خوابیدم و وقتی بیدار شدم ک بابایی مشغول نماز بود و تو با روروئک دوروبرش میچرخیدی! آروم ...
27 تير 1392

آرایش

  دیروز خاله حاجیه و محمدرضا و عسل اینجا بودن. داشتم آماده میشدم ک بریم خونه مامان بزرگ.تو روی تخت خواب ناظر کیفی بودی! عسل 6 با همون شیرین زبونی همیشگیش داشت باهات حرف میزد. گوشاموتیز کردم ببینم چی میگه!! عسل: محیــــــــــــــــــــــــا....دختر خـــــــــــــوب......مامانی داره آرایش میکنه؟میخاد خوشگل بشه؟تو هم دوس داری؟ولی تو ک آرایش لازم نداری.......تو همینجوری هم خوشگلی!!!!!!!! من تو وسایل آرایش همه ی خانمهای آرایش کرده ...
10 تير 1392

مسابقه

مامان محیای "محیا ماه من" منو ب یه مسابقه دعوت کرده.منم با کمال میل ب سوالاتش جواب میدم: ١-بزرگترین ترس زندگی شما؟ زمانی محیا ب من نیاز داشته باشه و من نباشم ٢-اگه ٢٤  ساعت نامریی بشی چکار میکردی؟ یه عالمه شیطنت ٣-اگه غول چراغ جادو توانایی برآورده کردن یه آرزوی ٥ الی ١٢ حرفی شمارو داشته باشه اون آرزو چیه؟ شادی بی حد محیا(میدونم آقاغوله خوشش میاد آخه دقیقا١٢ حرف شد)    ٤-از میان سگ - اسب - گربه - عقاب و پلنگ کدام را دوست داری ؟  پلنگ  ٥-کارتون مورد علاقه دوران کودکی ؟ ممول.هنوزم خیلی دوسش دارم ٦-در پختن چه غذایی تبحر ندارید ؟ کباب کوبیده...شانسی خوب...
7 تير 1392
1