پای در رفته ی بابایی
در گیر و دار مراسم ختم یکی از آشناهای بابا بود ک بابا از پله های خونه ی عموت زمین خورد و پاش دررفت روز چهارشنبه ۲۱فروردین پاشو جا انداختن و مجبور شدن گچ بگیرن تو خیلی گریه کردی و میگفتی الان بابای عزیزمو آمپول میزنن میخاستم از ناراحتی درت بیارم و جو رو شاد کنم بهت گفتم خیلی خوب میشه پاشو گچ بگیرن،یه عااالمه مهمون میاد(تو عاشق مهمون اومدن و مهمونی رفتنی)میتونیم روی گچ پاش نقاشی بکشیم و .... این ترسیمات آینده تونست حالتو بهتر کنه تا یه هفته هرشب چند گروه مهمون داشتیم،غروب ک میشد با خوشحالی منتظر مهمونای اون شب میموندی بعد از سه هفته دوشب پیش یعنی چهارش...